تمجید امیزcomplimentary, eulogistic, laudatoryتمجید انگیزlaudableتمجید و تکریمvenerationتمجید و تکریم کردنvenerateتمجید کتبیwrite-upتمجید کردنeulogize, glorify, laud, praise, sing, venerate, to praise
praise (اسم)تحسین، ستایش، پرستش، نیایش، چاپلوسی، تعریف، تمجید، رجز، خوشامد گویی صمیمانهploy (اسم)کار، اقدام، امر، وجد، تمجیدglorification (اسم)تجلیل، تمجید، تکریمexaltation (اسم)بلندی، تجلیل، تمجیدdoxology (اسم)ستایش، سرود نیایش، تمجید، عبارت تسبیحیlaudation (اسم)ستایش، تمجیدplaudit (اسم)تمجید، هلهله شادی، صدای آفرین
تمجید. [ ت َ ] ( ع مص ) به بزرگی یاد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ) . بزرگ کردن و ستودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . بزرگ کردن و ثنا گفتن کسی را. ( از اقرب الموارد ) . || به بزرگی نسبت کردن کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || به بزرگی یاد کردن خدای تعالی را. ( آنندراج ) . مدح و ستایش ، و ستایش کردگی ، و ستایش خدای تعالی. ( ناظم الاطباء ) . || بسیار بخشیدن. || سیرخورانیدن شتران را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || پرشکم یا نیم شکم علف دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ... [مشاهده متن کامل] منبع. لغت نامه دهخدامثال زدنبرابر پارسی: فرزابفر زابتوصیف کردن . وصف نمودن . ستودن .+ عکس و لینک