تمثیل

/tamsil/

    allegory
    parable
    proverb
    comparison
    analogy

فارسی به انگلیسی

تمثیل نویس
allegorist

مترادف ها

allegory (اسم)
حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

exemplification (اسم)
تمثیل، استنساخ، نمونهاوری، مثال اوری

similitude (اسم)
بیرون، تمثیل، تشبیه، شباهت صورت

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

exemplum (اسم)
حکایت، تمثیل، مثال، قصیده، نمونه، روایت

پیشنهاد کاربران

مَتَلی ( مَثَلی ) :تمثیلی.
تمثیل:
برای تقریب و نزدیک کردن ذهن جهت درک یک امر را گویند و کسی که بتواند مطلبی را عمیقاً درک نماید باید قابلیت مثال و نمونه آوری بر آن را داشته باشد. �وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ�
۱. پیکر نگاری
۲. تندیس سازی
۳. مانندآوری
۴. مَتَل گفتن
۵. نمونه آوری
۶. نمونه سازی
ستاک فرهنگ برابر های پارسی واژگان بیگانه از ابولقاسم پرتو
تَمثیل:
١. نمونەآوری
٢. شکل / دیسه / نگاره کشیدن
٣. نماد
۴. داستانِ نمونەای، نمونەداستان
۵. مانندپنداری، همگونپنداری، همجورپنداری، برابرپنداری، همشکل - پنداری، یکسان - انگاری، همجورانگاری، برابرانگاری، برابرپنداری، مانندسازی، مانانیدن، همگونسازی، همجورسازی، همسنجی
در منطق، تمثیل یک استدلال یا حجت است که به واسطه آن، حکمی را برای چیزی از طریق شباهت آن چیز با چیزی دیگر معلوم می کنند. خلاصه آنکه: تمثیل حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر که در معنی جامعی با آن موافق است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: سیاره الف، آب و هوای مشابه زمین دارد. پس حکم می کنیم که سیاره الف مانند زمین دارای حیات است.

مانندگی
همانندگی
نمونه آوردن

بپرس