تمثال

/temsAl/

    portrait
    effigy
    image
    picture
    icon
    simulacrum
    efigy

مترادف ها

representation (اسم)
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت

image (اسم)
منظر، تصور، شکل، تصویر، تمثال، شمایل

picture (اسم)
وصف، صورت، رسم، سینما، تصور، تصویر، عکس، تمثال، منظره، نگار

effigy (اسم)
صورت، پیکر، تمثال، پیکرک

statue (اسم)
پیکر، مجسمه، تمثال، هیکل، تندیس، پیکره

icon (اسم)
پیکر، تصویر، تمثال، شمایل، تندیس

simulacrum (اسم)
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهت تصنعی

پیشنهاد کاربران

تمثال. [ ت َ ] ( ع مص ) مثل آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || برابر و شبیه کردن چیزی به چیزی. ( از اقرب الموارد ) . || نگاشتن پیکر، نگاشته مانند پیکری. ( منتهی الارب ) . نگاشتن تمثال مانند پیکری. ( ناظم الاطباء ) . به همه معانی رجوع به تمثیل شود.
...
[مشاهده متن کامل]

تمثال. [ ت ِ ] ( ع اِ ) صورت نگاشته. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . تندیسه. ( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ) . پیکر نگاشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . صورت و پیکر. ( غیاث اللغات ) . صورت و پیکر نگاشته. صورت و شکل و پیکر و تندس و تندسه و تندیس و تصویر و شبیه. ( ناظم الاطباء ) . صورت نگاشته : فی ثوبه تماثیل ؛ یعنی ، صورت جانداران نگاشته ج ، تماثیل. و گفته اند تمثال آنچه که سازی و بنگاری همانند آفریده خدا از جانداران ، و صورت عام بود. ( از اقرب الموارد ) :
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهر گونه در او تمثالها ساخت
زعود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین بالکانه.
منبع. لغت نامه دهخدا

تمثال یا شمایل به معنی پرتره از چهرهٔ یک شخصیت دینی مقدس است. به تصاویر و نمادهای دینی - فرهنگی مقدسی که دربارهٔ عیسی مسیح ترسیم شده اند نیز گفته می شود. شمایل ها معمولاً در کلیساهای ارتدکس شرقی و به ویژه در مراسم مذهبی کلیسای ارتدکس بیزانس دیده می شوند.
تمثالتمثال
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/تمثال
سلام
اگر میشود نوع تلفظ لغات هم بگذارید
نماد، اسطوره
مانسته.
در رمان های ترجمه شده:
مجسمه
صورت یا مجسمه