خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم
whole(صفت)
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده
consummate(صفت)
تمام و کمال، رسیده، بحد کمال
thoroughgoing(صفت)
تمام و کمال، بسیار دقیق
پیشنهاد کاربران
good and proper
وافی
بی کم و کاستی
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .