تماشا

/tamASA/

    sightseeing
    spectacle
    show

فارسی به انگلیسی

تماشا دارد
it is worth seeing, it has much to see.

تماشا کردن
view, watch, to watch, to see

تماشا کننده
looker-on

مترادف ها

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

spectacle (اسم)
نمایش، منظره، تماشا

viewing (اسم)
تماشا

sightseeing (اسم)
سیر، تماشا، دیدار مناظر جالب

پیشنهاد کاربران

معنی ضرب المثل - > هم فاله هم تماشا
کاری که از دو جنبه فایده و بهره داشته باشد.
دهخدا در زیر عنوان فال:
هم فال و هم تماشا ؛ در تداول امروز بمعنی به یک تیر دو نشان زدن است. به یک کرشمه دوکار.
معین در زیر عنوان فال:
هم فال ُ هم تماشا کنایه از، هم کار و هم سرگرمی .
شاید واژه �مشی� به چم رفتار در زبان اربی از این واژه گرفته شده باشد
تماشاtamāšā
معنی
۱. دیدن و نگاه کردن به کسی یا چیزی.
۲. [قدیمی] راه رفتن و گردش کردن.
۳. [قدیمی] راه رفتن با هم.
مترادف
۱. نظاره، نظر، نگاه، نگرش
۲. تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشتوگذار، گلگشت، سفر، سلوک
۳، دیدن، نگاه کردن، نگریستن
واژه تماشا
معادل ابجد 742
تعداد حروف 5
تلفظ tamāšā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تماشی]
مختصات ( تَ ) [ ع . تماشی ]
آواشناسی tamASA
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
واژه تماشا
معادل ابجد 742
تعداد حروف 5
تلفظ tamāšā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [[پهلوی: tamāšā]]
مختصات ( تَ ) [ ع . تماشی ]
آواشناسی tamASA
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
Steingass, Francis Joseph ( 1892 ) , “تماشا”, in A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul
خوب استاد مبین پان ترکیسم این واژه گورمک ایزلمک ، سیراتمک ترکی چه ربطی به واژه تماشا دارد اگر کامنت من که منبع خندار حرف های تو که خیلی نداری و هم خیلی مضحک هستند آن هم بدون مدرک درست حسابی؟! پان ترکیسم این آدم های غیر منطقی و مضحک چنش آور و بی خود یک مشت مسخره که بدن مدرک حرف می زنند اگر هم مدرک دارد معتبر نیست 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😅🤣🤣🤣🤣🤣

در ترکی به تماشا کردن میگن ؛ باخماق ، ایزلمک ، گورمک ، سیراتمک
باخماخ یادم رفت
ایزلمک ، سیراتمک ، گورماخ
کامنت آرش واقعا برام خنده دار بود
تماشا کردن در ترکی میشه گورمک ایزلمک ، سیراتمک
معلومه که هدفت چیه
واژه تماشا کاملا پارسی است ریشه ی نیاهندوایرانی دارد در عربی المعاینة در ترکی گورچلمد این واژه یعنی تماشا صد درصد پارسی است.
منابع. استینگاس، فرانسیس جوزف ( 1892 ) ، �تماشا�، در فرهنگ لغت جامع فارسی به انگلیسی، لندن: روتلج و ک.
این واژه فقط در زبان پارسی است این از واژه پارسی است واژه تماشا نه ترکیه نه عربیه فقط پارسیه
اشکان چیو به چی ربط دادی اینهمه اسمون ریسمون میبافی ک بگی اینم فارسیه بس کنید بابا پدر واژه شناسی رو دراوردین شماها
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست ؟
تماشا = راه رفتن
دیدن
متاسفانه در جامعه کنونی ما واژه “تماشا” به غلط استفاده و درک میشود. معنی صحیح “تماشا”، - قدم زدن و راهپیمایی آهسته است -
تماشای بهار یعنی قدم زدن در بهار. مشاهده یعنی نگریستن و نگاه کردن. تماشا را به جای مشاهده ننویسید و نگویید.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی چیزی را مشاهده می کنید نگویید دارم تماشا میکنم ( زیرا تماشا میکنم یعنی قدم می زنم ) .
تماشایی است، یعنی جائی است که شایسته قدم زدن است. و یا مناسب برای پیاده روی آهسته است.
تماشاگر، هم غلط است هم زشت. زیرا معنایش میشود: سازنده قدم زدن ( مثل آهنگر یعنی سازنده آهن ) . به جای آن - “مشاهده کننده” - را استفاده کنید.

دیدن گلدسته ها تماشایی داشت که نگو و نپرس
تماشا :تفریح و سرگرمی
( ( حمل ریاضت به تماشا کنند
نسبت اندیشه به سودا کنند ) )
معنی بیت : ریاضت را حمل به تماشا می کنند . یعنی ریاضت را تماشا تعبیر می کنند و به اندیشه ی هنرمند نسبت سودا می دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 430 . )
تماشا: این کلمه در اصل به معنای "قدم زدن ( با یکدیگر ) " بوده و در آثار ادبی فارسی به معنای" گردش و تفرّج کردن ( خاصه در دشت و بوستان ) " به کار رفته است: "خداوند ما، شیر، در یک جای چرا مقیم گشته است؟نه تماشا میکند و نه نشاطی می نماید" ( داستان های بیدپای ) .
اما خیلی زود از معنای" گردش کردن "توسع یافته و به معنای" نگاه کردن، نظاره کردن" رسیده است. بعضی این معنی را جدید می دانند، ولی در قدیم نیز، لااقل از قرن هفتم به بعد، در متون معتبر فارسی متداول بوده است:
" دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد"
امروز تماشادر فارسی فقط به همین معنای اخیر رایج است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۱۳.

نظاره، نظر، نگاه، نگرش، تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت وگذار، گلگشت، رویت، دیدن
واژگان آریایی grau وtrem در زبان ولزی به معنای چشم ثبت شده اند که از اولی نگریستن و از دومی لغت تماشا به دست آمده همانطور که در ولز لغتهای tremiasai وthremioch به معنای نگاه کردن دیدانداختن وراندازکردن gaze, glance, look هستند. بدل شدن ترماسا - ترماچا به تماشا مانند بدل شدن هیچکی - هیشکی و آترش - آتش است.
...
[مشاهده متن کامل]


دانستنی است زبانشناسان لغت تماشا را به لغت عربی مشی به معنای رفتن رپت ( ربط ) میدهند.

ناظره
در پارسی " بینش "
تماشاچی = بینشگر
تماشاخانه = بینش سرا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس