تلویحی

/talvihi/

    allusive
    implicit
    implied
    oblique
    obliquity
    tacit
    understood
    unspoken

فارسی به انگلیسی

تلویحی بودن
tacitness

مترادف ها

figurative (صفت)
تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایه ای، تلویحی، تصویری

پیشنهاد کاربران

تلویحی: ( صفت نسبی ) به صورت سربسته، به شکل کنایی یا اشاره ای. تلویح واژه ای عربی است که پسوند نسبت پارسی ی به آن افزوده شده است.
همتای پارسی این است:
نبهومی nabhumi ( مانوی: nabhumih )
کنایه
اشاره ای
رساندن یک مطلب با زبان دوم
غیر مستقیم، موزمارانه، مریضانه، مرموزانه، غیر شفاف
مرموزانه و مریضانه
تلویحی تقریبآ به معنی : ایماء و اشاره. .
تلویح: غیر واضح ، سری ، رمزی
با اشاره و کنایه فهماندن. به طوری که جنبه ظاهری و عینی کمتر میشه وکمی احساسی است
غیر آشکار، پنهان ، نادیده یا غیرقابل دیدن، مجازی ، ضمنی
تلویحی تایید کردن موضوعی یعنی با کنایه و غیرمستقیم تایید کردن
با اشاره و کنایه فهماندن
به معنی ( به طور غیر مستقیم ) است
غیر رسمی. شفاهی
غیر صریح
فریبکارانه، متقلبانه،
تلویحی. به اشاره و غیر مستقیم. رجوع شود به تلویحاً و تلویح.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)