تلو تلو خوردن، نوسان کردن، بدار اویخته شدن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن
تلو تلو خوردن، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، تاب خوردن، از این سوبه ان سو افتادن
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردن
لنگیدن، تلو تلو خوردن، گیج خوردن، یله رفتن، تردید داشتن، بتناوب کار کردن
لرزیدن، تلو تلو خوردن
تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن
مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکان خوردن، لق بودن
کج شدن، تلو تلو خوردن
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن
تلو تلو خوردن، بالا و پایین رفتن، الله کلنگ بازی کردن، پس و پیش رفتن