پیل پیلی رفتن . [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( فعل اتباعی ) چون مستان به هر طرف متمایل گشتن به گاه رفتن . بر سر پای نتوانستن ایستادن چنانکه مستی مست . رفتن در حال تمایل به این سو و آن سو و نزدیک بسقوطو افتادن بودن چنانکه مستی مست یا تریاک خورده یا آنکه او را سخت خواب فرو گرفته بود. پیل پیلی خوردن .