تلفیق

/talfiq/

    combination
    conjunction
    integration
    marriage
    merger
    reconciliation
    putting together
    composing

فارسی به انگلیسی

تلفیق چند ملودی
harmony

تلفیق دو تفسیر مختلف
conflation

تلفیق دو متن مختلف
conflation

تلفیق شدن
mesh

تلفیق ناپذیر
irreconcilable

تلفیق کردن
chime, combine, integrate, mesh, modulate, piece, reconcile, wed, to compose

تلفیق کردن دو تفسیر مختلف
conflate

تلفیق کردن دو متن مختلف
conflate

مترادف ها

reconciliation (اسم)
مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی

synthesis (اسم)
بهم پیوستگی، ترکیب، امتزاج، هم گذاری، اختلاط، تلفیق، پیوند، صنع

incorporation (اسم)
اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

compilation (اسم)
گردآوری، تلفیق، تالیف، همگردانی

collation (اسم)
تطبیق، مقایسه، مقابله، تلفیق، تطبیق دستخط ها

modulation (اسم)
نوسان، تلفیق، فرکانس، زیر و بم، نوسان صدا، سوار سازی

conflation (اسم)
تلفیق، تالیف، ترکیب دو عبارت با یکدیگر

syncretism (اسم)
تلفیق، همتایی، اعتقاد به توحید عقاید، تالیف عقاید مختلف

پیشنهاد کاربران

هم آمیزی
Consolidation
( اصطلاح مالی )
تلفیق از واژه فلق سوره مبارکه فلق مشتق شده است که شکافتن نور خورشید سیاهی شب را و ترکیب مرکب سپیدی نور پیش از طلوع که در اصل از شعاع خورشید گرفته شده با سیاهی شب که عموم آنرا ترکیب گرگ و میش می نامند پس
...
[مشاهده متن کامل]
در اصل تلفیق ترکیب و مختلط دو جنس متضاد است و افق آبستن خورشید از این آمیزش است که باز دقایقی خورشید در کرانه شرق متولد میشود

آمیزش یا ادغام کردن
در هم آمیزی ( در هم آمیختن ) / به هم دوختن / سرِ هم کردن / سرِ هم آوردن
نمونه ها:
ــ با واگرایی هرچه بیش تر سیاسی در حاکمیت زورگو و زورشنو، جابجایی و درهم آمیزی هر دو گزینه در شرایط گوناگون زمانی و مکانی نیز امکان پذیر است.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2011/12/blog - post_305. html
ــ این دو ( گزینه، جستار و . . . ) با هم دوختنی نیست ( این دو با هم تلفیق نمی شود. / این دو با هم تلفیق شدنی نیست. )
ــ دوغ و دوشاب را سرِ هم نکن! شدنی نیست. / باز هم که سفسطه بافتی و راست و دروغ را سرِ هم آوردی؟!

در آغوش گرفتن
آمیختن، آمیزیدن، آمیزیدگی، آمیختار، آمیزمان، آمیختمان، آمیزیدمان، آمیزاندن، آمیزانیدن، آمیزندگی، آمیزاندگی،
آمیزانیدگی، آمیزندگی، آمیزانندگی
در هالند و حالت جماد واده و ماده:
تنیده = تلفیق
در هالند و حالت مایه و مایع
آمیخته = تلفیق
ترکیب ودرهم آمیزی ( به این اوصاف که از ترکیب ودرهم آمیزی دوشی شی سوم وجود پیداکند )
شائبه
ربط
پیوند
ترکیب
با هم آوردن؛مرتب کردن؛در هم آمیختن
امیختگی والفاق دو قسمت
به هم پیوند دادن به هم وصل کردن به هم دوختن
لَفَّق . تلفیقا. شقتین یا الثوب دوشقه لباس را به هم تلفیق کرد و به هم دوخت.
دوشقه پیراهن را به هم وصل کرد
یکدست کردن، یکنواخت کردن
درهم تنیدن، درهم آمیختن، یکپارچه کردن
درهم آمیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس