تلف کردن


    consume
    dissipate
    kill
    lose
    waste
    fritter
    to show kindness
    to waste
    to perish

فارسی به انگلیسی

تلف کردن پول
fritter

تلف کردن وقت
fritter

مترادف ها

lose (فعل)
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن

depredate (فعل)
از بین بردن، به یغما بردن، تلف کردن

squander (فعل)
تلف کردن، برباد دادن

fritter away (فعل)
تلف کردن

misspend (فعل)
تلف کردن، برباد دادن، ناروا خرج کردن

پیشنهاد کاربران

مایه را خایه کردن ؛ یعنی همه سرمایه را تلف کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به امثال و حکم شود.
تلف=هدر

بپرس