تلف شدگیfatalityتلف شدنdissipate, to perish or die.تلف کردنconsume, dissipate, kill, lose, waste, fritter, to show kindness, to waste, to perishتلف کردن پولfritterتلف کردن وقتfritter
تلف:تلیدن . زیر پی و پا افتادن.در اشعار عربی به معنی آسیب هم بکار رفتههَرزتلف کردن: هرز دادنتلف شدن: هرز رفتن"نیست" و" تباه" هم که در بالا آمده، جایگزین های درخور پارسی هستند.خسارتکشته شده کسی که مرده و بیگانه شدههدر رفتنتلفیدن. تلفاندن چیزی/کسی.از بین رفتن، کشته شدن، هلاک شدن، هدر رفتنهدر دادنتلف:[اصطلاح حقوق] از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مالک یا شخص دیگر.+ عکس و لینک