meet (فعل)مواجه شدن، پیوستن، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن باcross (فعل)قطع کردن، کج خلقی کردن، گذشتن، تقاطع کردن، عبور کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن
التقا افتادن ؛ ملاقات کردن. تلاقی روی دادن :اجتماع ماه بود امروز و استقبال بختکاوفتاد این ذره را با چون تو خورشید التقا. خاقانی.+ عکس و لینک