تلافی

/talAfi/

    retaliation
    vengeance
    recompense
    reward
    answer
    payoff
    quid pro quo
    reciprocation
    repayment
    reprisal
    return
    tit for tat

فارسی به انگلیسی

تلافی بر سر کسی در اوردن
to take vengeance on someone

تلافی جویانه
retaliatory, return

تلافی شده
quits

تلافی کردن
answer, fix, pay, repay, requite, retaliate, return, visit, to recompense, to retaliate, to make up for

تلافی کردن وام و منت
satisfy

مترادف ها

incident (اسم)
تصادف، حادثه، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، تلافی، روی داد، واقعه، حتمی وابسته

collision (اسم)
برخورد، تلافی، تصادم

amends (اسم)
جبران، تلافی

compensation (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد

restitution (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، اعاده، بازگردانی، ارتجاع

retaliation (اسم)
تلافی، پاداش، عمل متقابل

revenge (اسم)
تلافی، انتقام

reprisal (اسم)
جبران، تلافی، انتقام

retort (اسم)
تلافی، جواب متقابل

retribution (اسم)
عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا

repayment (اسم)
تلافی، پرداخت مجدد

revanche (اسم)
تلافی

vindictive (صفت)
تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده

پیشنهاد کاربران

پای پس : [عامیانه، اصطلاح] عوض، تلافی.
عوضش را درآوردن
جبران کردن حالا چه خوبی طرف باشد چه بدی آن
کینه و انتقام از کسی
مجازات. . . . کیفر. . . . پاداش. . . .
انتقام، تقاص، جبران، جزا، خون خواهی، سزا، تاوان، غرامت
جبران
پسین ده/ پسین دهش/ پسین کنش

بپرس