تلافی بر سر کسی در اوردنto take vengeance on someoneتلافی جویانهretaliatory, returnتلافی شدهquitsتلافی کردنanswer, fix, pay, repay, requite, retaliate, return, visit, to recompense, to retaliate, to make up forتلافی کردن وام و منتsatisfy
incident (اسم)تصادف، حادثه، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، تلافی، روی داد، واقعه، حتمی وابستهcollision (اسم)برخورد، تلافی، تصادمamends (اسم)جبران، تلافیcompensation (اسم)جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزدrestitution (اسم)جبران، تلافی، غرامت، اعاده، بازگردانی، ارتجاعretaliation (اسم)تلافی، پاداش، عمل متقابلrevenge (اسم)تلافی، انتقامreprisal (اسم)جبران، تلافی، انتقامretort (اسم)تلافی، جواب متقابلretribution (اسم)عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزاrepayment (اسم)تلافی، پرداخت مجددrevanche (اسم)تلافیvindictive (صفت)تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده
پای پس : [عامیانه، اصطلاح] عوض، تلافی.عوضش را درآوردنجبران کردن حالا چه خوبی طرف باشد چه بدی آنکینه و انتقام از کسیمجازات. . . . کیفر. . . . پاداش. . . .انتقام، تقاص، جبران، جزا، خون خواهی، سزا، تاوان، غرامتجبرانپسین ده/ پسین دهش/ پسین کنش+ عکس و لینک