تلاطم. [ ت َ طُ ] ( ع مص ) با یکدیگر ( بیکدیگر ) تپانچه زدن. ( زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . باهم طپانچه زدن. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) برهم خوردگی. ( ناظم الاطباء ) . آشوب. شوریدگی. شورش [در دریا]. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
... [مشاهده متن کامل]
- تلاطم امواج ؛ برهم خوردن موجها. ( ناظم الاطباء ) . بر یکدیگر زدن موجهای دریا. ( غیاث اللغات ) . باهم زدن موج دریا. ( آنندراج ) . خوردن موجی بر موجی. با یکدیگر خوردن موجهای دریا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : از میان تلاطم امواج محبت سر برآورد و گفت. ( گلستان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
تلاطم :خروشانی, خروشندگی
همان خروش می شود
تلاطم خروش خروشیدن
متلاطم خروشان
آشفتگی، آشوب
گرهش، آشوب، خرشه، نابسام، تنش، خروش
تیار
واژه پهلوی و مانوی پاشیفت یا همان pashift از واژه پاشیده شدن بهترین و راستین ترین واژه برای تلاطم هست
Turmoil
حرکت امواج
آشوب دریا ؛ طغیان. تلاطم. انقلاب. طوفان و آشفتگی آن : مروارید نیکوتر شودبوقت بهار که دریا از آشوب آرام گیرد. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ) .
برای معصومه
بجای �تلاطم� می توان تب و تاب بکار برد؛ ولی در آن گزاره بگمانم آماج سخن، هماوندی ( رابطه / ارتباط ) باشد. از دید من، کم ترین نیازی به یافتن برابرِ واژه به واژه ی ( تحت اللفظی ) چنین واژه های ناخوشایندی در پارسی نیست. باید با بدیده گرفتن آرش و مانش همه ی گزاره، واژه ی پارسی درخور را یافت و بکار برد.
... [مشاهده متن کامل] تب و تاب
از دید من، کم و بیش هیچکدام از واژه های یاد شده در بالا به آرش باریک �تلاطم� نیستند. باریک ترین واژه برای آن در پارسی، �تب و تاب� است.
در روایات هیچگونه تلاطمی با نجاست ذاتی اهل کتاب ندارد. در اینجا معنی تلاطم یعنی چی؟
شورش، جنب و جوش، خروشیدن و. . .
خروشیدن
turbulance
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)