کَپونی در ملایری یعنی تقلید. کپونی در آوردن یعنی تقلید کردن. یعنی هر کاری کسی می کند دیگری هم همان کار را می کند.
مانشگری
واژه تقلید معادل ابجد 544 تعداد حروف 5 تلفظ taqlid نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی] مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . ) آواشناسی taqlid الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع لغت نامه دهخدا ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
بهترین مرجع تقلید آیت الله مطهری است
تقلید در اصل به معنی پیروی و دنباله روی است و در شریعت اسلامی به معنی اجرای حکمی است که مرجع تقلید بیان می کند. عموماً گفته می شود تقلید در اصول دین جایز نیست و باید با تحقیق به آن ها رسید، ولی در احکام اغلب اوقات باید از شخص متخصص که به او مجتهد جامع الشرایط یا مرجع تقلید می گویند تقلید نمود. البته در تعیین حوزه لزوم تقلید، اختلاف نظر وجود دارد. ... [مشاهده متن کامل]
تقلید مصدر عربی باب تفعیل از مادّه «قَلَد»، و در لغت به معنای چیزی را ملازم کسی یا شخصی قرار دادن و گردن نهادن به کاری است. این واژه در اصطلاح فقهی به معنای التزام به عمل و گفتار مجتهد معیّن است. البته این واژه در متون فقهی در مبحث حج به معنای «علامتی بر گردن قربانی آویختن تا معلوم شود برای قربانی در حج است» هم به کار رفته است. در منابع اصولی و فقهی دو گونه تعریف برای تقلید مطرح شده شماری از فقها تقلید را امری متمایز از عمل کردن به حکم شرعی و آن را اخذ فتوای مجتهد یا پذیرفتن آن یا التزام داشتن به آن تعریف کرده اند. در برابر، بیشتر فقها ماهیت تقلید را همان پیروی عملی از فتوای مجتهد دانسته اند. از دیدگاه فقه اسلامی، تقلید در برخی موارد، از جمله دربارهٔ احکام ضروری و یقینی مجاز نیست، زیرا در سیرهٔ عقلا تقلید تنها در مواردی صورت می گیرد که علم و قطع برای خود شخص وجود نداشته باشد. مورد دیگری که تقلید در آن ممکن نیست، عقایدی است که باید نسبت به آن ها اعتقاد یقینی حاصل شود ( مانند اصول دین ) ، حال آنکه تقلید یقین آور نیست. البته در برخی عقاید فرعی مذهبی رجوع جاهل به عالم می تواند برای مکلف یقین آور باشد، مانند رجوع به پیامبر اسلام برای تعیین امام و جانشینان پس از او؛ ولی این امر مصداق تقلید مصطلح شمرده نشده است. اهل سنّت نیز تقلید در عقاید را جایز نمی دانند زیرا در این گونه امور تفکر و رسیدن به اطمینانْ مطلوب و تقلید مذموم است. آیة ۲۲ سورهٔ زخرف پیروی بی دلیل از روش گذشتگان را ناپسند شمرده و پیامبر اسلام نیز به تفکر در آیات مربوط به معرفت الهی توصیه کرده است. تنها به ظاهری مذهبان جواز تقلید در عقاید نسبت داده شده است. موارد دیگر ممنوعیت تقلید در منابع فقهی امامی عبارت اند از: مسائل اصول فقه؛ مقدّمات اجتهاد، مانند صرف و نحو؛ شناختن مفهوم آن دسته از موضوعات احکام شرعی که جنبهٔ عرفی یا لغوی دارند، بر خلاف مواردی که شرع آن ها را ایجاد نموده ( مانند نماز و روزه ) ؛ و بالاخره احکام غیرالزامی مانند مستحبات و مکروهات که نیازی به تقلید ندارند و می توان آن ها را به امید رسیدن به پاداش الاهی انجام داد. در پاره ای منابع فقهی سه مورد نخست هم، به استناد سیره عقلا، مشمول ادلهٔ جواز تقلیدند.
سلیم علما: مراد دانشمندان آیینی ( دینی ) ست نه دانشمندانی که در رده های گوناگون، دانش بدست آورده اند.
emulation
صورتگر
پولداران را تقلید وتبعیّت نکن؛ پولدار میشی. ای فقیر بیدارشو!
نوس = تقلید ( ادای کسی را درآوردن ) ، imitation پس می توان نوشت ⬇️ نوسیدن = تقلید کردن ( ادای کسی را درآوردن ) ، to imitate نوسکار = تقلیدکار بن مایه: لغت نامه دهخدا #پارسی دوست #پیشنهاد_شخصی
Impression
چهرک کسی را در آوردن ( شکلک کسی را درآوردن ) ، از روی دست کسی برداشتن ( یا برگرفتن، کِش رفتن، دزدیدن ) ، الگوبرداری چیزی از جایی دیگر، دزدی ادب و اندیشه واژه ی از ریشه عربی �تقلید�، بسته به جُستار آن در زبان پارسی از آرش های گوناگون و رویهمرفته همسویی در بنیاد خود برخوردار است؛ بگونه ای که به آنچه در بالا آورده ام باز هم می توان افزود و بسته به گزاره، پارسی آن را نوشت و بکار برد. واژه ی �چهرک� را بر بنیاد پیشنهاد بسیار خوب و چشمگیر ایرزاد در همین واژه نامه ( نگ. به واژه ی�شکل� در همین واژه نامه ) ساخته و بکار برده ام. ... [مشاهده متن کامل]
نمونه ها: ـ دارد چهرک ( شکلک ) فلانی را درمی آورد. ـ از روی دست فلانی برداشته ( یا برگرفته، کِش رفته، دزدیده ) و رنگی دیگر به آن زده است. ـ چنین کاری دزدی ادب و اندیشه ( تقلید ) است. ـ از کار فلانی الگو برداشته است ( تقلید نموده است ) .
افزون بر برابرنهاد های یاد شده، می توان از واژه <<واپی نگاری="">> به جای <<تقلید>> بهره برد. برگرفته از ترگویه نسک سنجش خرد ناب کانتتقلید>واپی>
در پارسی " خمانش " از بن خمانیدن ، در نسک :فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو. خمانشگر= مقلد
این واژه عربی است و پارسی آن هاگِت می باشد که اوستایی است