تقسیم کردن


    allocate
    allot
    dispense
    dissever
    divide
    spread
    parcel
    part
    partition
    segment
    share
    slice
    divvy

فارسی به انگلیسی

تقسیم کردن با شدت
split

تقسیم کردن به اجزا
segmentation

تقسیم کردن به بخش ها
segmentation

تقسیم کردن به دسته
categorize

تقسیم کردن به سه بخش مساوی
trisect

تقسیم کردن زمین به قطعات کوچکتر
subdivide

مترادف ها

partition (فعل)
تقسیم کردن، تفکیک کردن، جزء بندی کردن، تقسیم به بخش های جزء کردن

part (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، تفکیک کردن، جدا شدن، تفکیک شدن

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

admeasure (فعل)
تعیین حصه کردن، سهم دادن، تقسیم کردن، اندازه گرفتن

divide (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن

distribute (فعل)
تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن

apportion (فعل)
تقسیم کردن، تخصیص دادن، بخش کردن

intersect (فعل)
تقسیم کردن، تقاطع کردن، از وسط قطع کردن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

compartment (فعل)
تقسیم کردن

پیشنهاد کاربران

بخش کردن برابر پارسی ساده و درخور این واژه است.
در زبان پهلوی، بن واژه بَختَن هست که با بخت که برابر "سرنوشت، بهره، سهم" است می باشد و پیوند ( =رابطه ) آنرا می توان با این بن واژه که برابر "تقسیم کردن" است دید.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی بن کنونی آن به گمانه من "بخش" است و نمی توان برای کنشگر تقسیم در ریاضی برابری پیشنهاد داد مگر "بخشش" که شایسته نیست.
بدرود!

برخ کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن. ( از ناظم الاطباء ) . || بخش کردن. سهم کردن.
افس یک واژه اوستایی برابر تقسیم
افسیدن:تقسیم کردن
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی )
وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه )
بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، بهره و سود را تقسیم کردن
دُنگیدن: به شش دانگ تقسیم کردن، به شش قسم کردن
...
[مشاهده متن کامل]

بَرخیدن: تبعض کردن، بعضیدن
کرتیدن: قطع کردن، کرته: قطعه ( از کرتک در پارسی میانه )
پاریدن: پاره کردن
پخشیدن: پخش کردن، توضیع کردن

Dole out

بپرس