تقسیم

/taqsim/

    allotment
    division
    partition
    distribution
    share
    [infml.] portion

فارسی به انگلیسی

تقسیم بندی رویدادها بر حسب دوره و زمان
periodization

تقسیم بندی شده به مناطق مختلف
zonal

تقسیم بندی شده به نواحی مختلف
zonal

تقسیم بندی کشور به استان و شهرستان
regionalism

تقسیم به دو مسیر شدن
bifurcate

تقسیم تفصیلی
long division

تقسیم شدن به
fall

تقسیم شده
divided

تقسیم شده به سه قسمت
tripartite

تقسیم مجدد
subdivision

تقسیم ناپذیر
indivisible

تقسیم نشده
undivided

تقسیم کاهشی
meiosis

تقسیم کردن
allocate, allot, dispense, dissever, divide, spread, parcel, part, partition, segment, share, slice, divvy

تقسیم کردن با شدت
split

تقسیم کردن به اجزا
segmentation

تقسیم کردن به بخش ها
segmentation

تقسیم کردن به دسته
categorize

تقسیم کردن به سه بخش مساوی
trisect

تقسیم کردن زمین به قطعات کوچکتر
subdivide

مترادف ها

partition (اسم)
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

scissor (اسم)
تقسیم، چاک

cleavage (اسم)
تقسیم، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی

dispensation (اسم)
تقسیم، تقدیر، پخش، توزیع، اعطا

apportionment (اسم)
تقسیم، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع

dealing (اسم)
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله

repartition (اسم)
تقسیم، توزیع، توزیع مجدد

پیشنهاد کاربران

ما هم اکنون {افراز} را به جایِ {تقسیم/تفکیک} داریم و شایسته است از این واژه و واژه های پیشنهادی دوستان بهره برد.
بِدرود!
تقسیم:تاقه های سیم و توقه های سیم فارسی است. مانند تقویم که تَوقهء بام است و فارسی میباشند .
برای خودِ {تقسیم}، میتوان از واژه {پاس} نیز بهره برد، چرا که می دانیم که هِنگامی که می گوییم {پاسی از شب گذشته بود} در اینجا {پاس} به چَمِ {بخش} بوده است.
پیشنهادِ مَن این است که اگر می خواهیم بگوییم {A بر B تقسیم شد} در پارسی بگوییم {A در B پاس شد} و به جای {بر} در اینجا بهتر است از {در} بهره بریم.
...
[مشاهده متن کامل]

خودِ {تقسیم} را اگر بخواهیم بگوییم، برای نمونه {باید در اینجا تقسیم کنیم}، بگوییم {باید اینجا پاس کنیم} یا به شیوه دیگر، واژه {تقسیم} را بگوییم {پاس کردن}.
در برخی نِوِشته ها برای اینکه چیزی هَمانند {چند بار شدن} را بگویند، از واژه {زَپاس} بهره می برند، که به گمانَم از پیشوندِ {ز/آز} بهره برده شده و در اینجا، این پیشوند {نفی کننده} است.
پس به همان شیوه که برای {تقسیم} داشتیم، در اینجا نیز {ضرب} برابر {زَپاس کردن} است.
بِدرود!

پیشنهادِ واژه یِ {چندار} به جای {ضَرب}، پیشنهاد واژه یِ {بَژار} به جای {تقسیم}، پیشنهاد واژه {هَمار} به جای {جمع} و پیشنهاد واژه {کَمار} به جای {تفریق}.
همه این واژگان از دو بخش ساخته شده اند، که بخش دوم پَسوَندِ {ار} است که پسوندی نامساز است.
...
[مشاهده متن کامل]

چَند نِشناگر {چَند کردن} است و {بَژ} نِشانه {بخش کردن}، {هَم} نِشانه ی {هَم کردن} است و {کَم} نشان دهنده {کَم کردن}.
واژه {بَژ}، واژه ای دَر اَوِستایی بوده است که برابر {بَخش} امروزی است.
پَسگَشت:رویه 1015 از نِبیگِ فَرهَنگِ واژه هایِ اَوِستا، نسک ( جلد ) دوم
بِدرود!

تقسیم
برای {تقسیم} به تنهایی، میتوان از واژه {بَژار/بَژمان ) بِکار برد.
ما در اوستایی واژه {بَژ} را داشتیم که ریختِ دیگری از {بَخش} امروزی است. پس با افزودن پسوندی همچون {آر/مان. . . } میتوان واژه سازی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

بنده واژه {بَژار} را بِهتر میدانم، هم برای آسانی گویش هم آسانی پخش شدن میان مردم.
پشتمایه:رویه 1015 از نِبیگِ فرهنگ واژه های اَوِستا
بِدرود!

تقسیم
پیشنهاد واژگان "هَمکِرد ( یا مَتکِرد ) ، کَمکِرد، چَندکِرد ( یا بارکِرد ) ، یوکِرد" به رایه ( =نوبت، ترتیب ) "جمع، تفریق، ضرب، تقسیم"
بررسی هر واژه:
هَمکِرد=با هم کردن، که می شود "جمع کردن"
مَتکِرد=دارای پیشوند "مَت" که برابر "با همدیگر، با همراه" است و برابر "با همدیگر کردن" است که برابر "جمع" است.
...
[مشاهده متن کامل]

کَمکِرد=آشکار است که برابر "کَم کردن" است.
چَندکِرد ( که در گویش چَنکِرد می شود ) =چند کردن، چند تا کردن، همان ضرب کردن است.
بارکِرد=بار همانگونه که کاربر گرامی "مهدی کشاورز" فرمودند برابر "دفعه، تعداد" است و "بارکِرد" برابر "چند بار کردن، چند دفعه کردن" است.
یوکِرد="یو" در زبان اوستایی پیشوندی بوده است برابر "تقسیم" که از همین رو، واژه "یوکِرد" به جای "تقسیم کردن" شایسته است.
در فرتور ( =عکس ) های زیر می توانید پشتوانه من برای اینکه "یو" در اوستایی برابر "تقسیم" بوده است را ببینید ( میدانید که separate برابر "جدا کردن، تقسیم کردن" است )
بدرود!

تقسیم
دیدگاه شماره 2:
شاید بپرسید که "یوکرد" باید "یوکردن" باشد که برابر "تقسیم کردن" باشد و اگر روی واژه هم بنگرید، درست است، ولی یک ویژگی ای که زبان پارسی دارد این است که اگر واژه ای از یک پیشوند و یک بن واژه ساخته شده باشد، می توانیم "َ ن" پایانی واژه را برداشت ولی واژه هیچ دگرش ای نمی کند.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه، واژه "فرگشت" باید "فرگشتن" باشد، ولی می توانیم "َ ن" پایان آن را برداریم.
پس، آم، همین دیگر! ( پیشنهاد دوستان /فرتاش/، /مهدی کشاورز/، /کرام/ نیز بسیار بسیار درخور برای این واژه است و اگر میبینید که آنها بهتر هستند، من این دیدگاه و دیدگاه پیشین را پاک کنم )
بدرود!

درود بر همه.
در اوستایی پیشوندی به نام "یو" بوده است برابر "تقسیم، بخش کردن"
پس شاید بتوان واژه "یوکرد" ( از دو بخش "یو" و "کَرد" ساخته شده است ) را ساخت که برابر "تقسیم کردن" در "ریاضی" باشد. ( در فرتور فرستاده شده در زیر، می بینید. همچنین واژه ای که بالا سمت چپ با مشکی تیره نوشته شده است به گمانم گویشی همانند همین "یو" دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

پس برای نمونه:
8 یوکرد بر 2 می شود 4
9 یو کرد بر 3 می شود 3
بدرود!

تقسیم
بخشمان ( عمل ریاضی تقسیم )
تَقسیم: ١. بخش کردن، پخش کردن، پراکندن، چندبخش کردن، چندپارچه کردن ٢. بخش شدن، پخش شدن، پراکنده شدن، چندبخش شدن، چندپارچه شدن ٣. بخش - سازی، پخش، پراکندەسازی، چندبخش - سازی، چندپارچەسازی ۴. بخش - شدگی، پخش، پراکندگی، چندبخش - شدگی، چندپارچەشدگی
واژه تقسیم
معادل ابجد 610
تعداد حروف 5
تلفظ taqsim
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taqsim
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

پخش
تقسیم ثروت : پخش ثروت
پخش
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی )
وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه )
بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، بهره و سود را تقسیم کردن
دُنگیدن: به شش دانگ تقسیم کردن، به شش قسم کردن
...
[مشاهده متن کامل]

بَرخیدن: تبعض کردن، بعضیدن
کرتیدن: قطع کردن، کرته: قطعه ( از کرتک در پارسی میانه )
پاریدن: پاره کردن
پخشیدن: پخش کردن، توضیع کردن

با سپاس از سرور فرتاش به پاس کوشش و رنجه ای که برای شناساندن واژگان پهلوی و اوستایی بر خود هموار می نمایند.
من هم با بهره گیری از بن "بخش" و پسوند نام ستاک ( اسم مصدر ) ساز "مان"، واژه ی "بخشمان" را بجای تقسیم پیشنهاد می کنم که می تواند شایسته بکارگیری در مزداهیک و چهار کنش بنیادین ( چهار عمل یا عملیات اصلی ) هم باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

بخشمان = تقسیم
بخش بر = تقسیم بر
بخشُده = مقسوم / ( بخش شده = بخشُده )
بخشیاب = مقسوم علیه یا عامل
بهره = خارج قسمت
مانده یا بازمانده = باقی مانده

این کاریست بجا و بایسته و بر دوش کشورداران و آموزش وپرورش که واژگان همسنگ پارسی را در کتابهای آموزشی جایگزین واژه های بیگانه عربی نمایند.

پیشنهاد واژه:
برای ( تقسیم ) در دانش مزداهیک ( ریاضی ) می توان از واژه ( اَفس ) در زبان اوستایی بهره بُرد. برای نمونه ( اَفسیدن ) ؛ چنانکه در رویه 96 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) داریم:
تقسیم
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم.
م. ث
باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
تقسیم عربی شده واژه تخس است. ( تقسیم کردن : تخس کردن )
تقسیم: [اصطلاح حقوق]تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شرکاء تراضی واقع نشود.
این واژه در معنی های گوناگونی بکار می رود که برای همه واژه فارسی داریم
مثلن در معنی پاره کردن هم بکار می رود
استان فلان تقسیم شد
استان فلان چند پاره یا پاره شده
پخش
غذا را تقسیم کن
غذا را پخش کن
بخش همان پخش است که عربی شده است
غذا را برابر پخش کن
شکست ( به ) ، شکستن، خرد کردن،
پا رشین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پارش ( پارسی امروز ) ، اَفس ( اوستایی ) ، ویاس ( سنسکریت: ویاسَ ) ، ویروگ ( سنسکریت: ویپرَیوگَ ) ، ویوگیت ( سنسکریت: ویوگیتا )
بخش - بخش کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس