much (قید)خیلی، تقریبا، بسیار، بسی، زیاد، بفراوانیدورabout (قید)پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاترcirca (قید)تقریباnear (قید)تقریبا، پیشnigh (قید)نزدیک، تقریباalmost (قید)تقریبا، قریبا، بطور نزدیکapproximately (قید)تقریباnearly (قید)تقریبا، تاحدی، مستقیماsome (قید)تقریبا، اندکی، تاحدی، قدری، چندین، چندی، چندتا، تعدادی، کم و بیشall but (قید)تقریبا، بنزدیکیwell-nigh (قید)در حدود، تقریبا، قریباsort of (قید)تقریبا، نسبتا، بمقدار متوسط، به میزان متوسطthereabout (قید)تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی
کماکان ، کم و بیش ،دورو برهWe have to leave in five minutes or so. I stopped reading after thirty or so pages.تقریبا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:اُرُن oron ( مانوی: orron ) . تارادیک tārādik ( کردی: tārādeyak ) .roughlyتقریباً، حدوداً، نسبتاً: کمابیش، کم وبیش. بوس به همه. من شیفته ی شاهنامه ام چون زیبا یافتمش.نزدیک بهdamn near ( =almost )تا گریبی = تقریباًحدوداتاحدودیبجای واژه تقریبا میشود از واژه پارسی درخورد بهره برد( همچین ) بگی نگی after a fashionقریب بصحتیک چندAlmost , more or less,( slang ) just aboutat aboutاحتمالاApproximately or almostتا حدودیA little more or less than an exact number or amountApproximatelyکم و بیشاحتمالا شایدحدوداکمابیشمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)+ عکس و لینک