تفکیک پذیرseparableتفکیک زدائیdesegregationتفکیک زدایی کردنdesegregateتفکیک شدهpartitionedتفکیک ناپذیرinextricably, inherent, inextricableتفکیک نژادی را فسخ کردنdesegregateتفکیک کردنdissociate, partition, segregate, separate, sort
detachment (اسم)کناره گیری، قسمت، دسته، تفکیک، جدا سازیdisconnection (اسم)قطع، تفکیک، گسیختگی، گسستگی، عدم ربط، نداشتن رابطهseparation (اسم)جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقتsegregation (اسم)جدایی، تفکیک، افتراق، تبعیض نژادیdissociation (اسم)جدایی، تجزیه، تفکیک، گسستگی، افتراقbreakdown (اسم)تفکیک، سقوط ناگهانی، از کار افتادگیdifferentiation (اسم)تفکیک، مشتق گیری، فرق گذاری، فرق گذاشتن، تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگرbreaking (اسم)تفکیک، فتقseparatism (اسم)کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گراییdisjunction (اسم)جدایی، تفکیک، انفصالseverance (اسم)جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی