تفویض کردن


    assign
    resign

فارسی به انگلیسی

تفویض کردن مسئولیت و مالکیت
devolve

مترادف ها

abdicate (فعل)
ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن

confer (فعل)
تفویض کردن، اعطاء کردن، عطاء کردن، مشورت کردن، همرایزنی کردن

devolve (فعل)
تفویض کردن، واگذاردن، محول کردن

resign (فعل)
تفویض کردن، دست کشیدن، مستعفی شدن، کناره گرفتن، استعفا دادن از

vouchsafe (فعل)
تسلیم شدن، تفویض کردن، بخشیدن، پذیرفتن، اعطا کردن، لطفا حاضر شدن، عطاکردن

پیشنهاد کاربران

vest somebody with something
vest something in somebody
conferring responsibility onto
confer a title/degree/honour etc on/upon=to officially give someone a title etc, especially as a reward for something they have achieved = bestow
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن :
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.

بپرس