تف

/tof/

    spit
    spittle

فارسی به انگلیسی

تف اندازی
expectoration

تف پراندن
sputter

تف دادن
roast

تف دادن نان
toast

تف دان
cuspidor

تف سر بالا
boomerang

تف همراه با اخلاط
sputum

تف کردن
expectorate, spit, ti spit out

تف کردن به گوی و پرتاب ان
spitball

مترادف ها

spit (اسم)
میله، شمشیر، دشنه، سیخ، رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب

sputum (اسم)
تف، بزاق، خلط سینه

spittle (اسم)
تف، اب دهان، مایع مترشحه از غدد بزاقی

fie! (صوت)
اه، اف، تف

پیشنهاد کاربران

منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
تف
در شهرستان بهاباد برای توصیف وضعیت بسیار آسیب پذیر و شکننده داشتن شئ یا وسیله ای از ترکیب ( به تُفی بنده ) استفاده می شود. به این معنا که به جای استفاده از قطعات یا اتصالات محکم و مناسب مانند چسب، گویی از تف یا همان آب دهان برای اتصال یا احیانا ساخت استفاده شده است و همچنان که اتصال تف ناپایدار است و ممکن است سریع جدا شود اتصال یا اتصالات وسیله مد نظر هم سست و شکننده است. مثل، یک کلید پلاستیکی و نازک یک وسیله ی برقی که در اثر کمی فشار بیشتر بشکند یا از جای خود خارج شود. در این مواقع گفته می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

دست نَکُن ( نزن ) که به تفی بنده. ( به تفی بسته شده )
یا
مواظب باش که به تفی بنده.
این ترکیب شبیه به مویی بنده یا مویی بسته شده هست که البته مصداق های به مویی بنده عمومیت بیشتری دارد.

تف داد:دروغ ، خیال بافی
تُف = هر آنچه که پرتاب شدنی باشد که در تفنگ و . . . نیز آنرا می بینیم
تَف = مزه کزی که ناشی از رسیدن بیش از حد باشد= کف زدگی که در دهان و برخی میوه ها همچون نارنج میبینیم - واژه کف شباهت زیادی به تَف دارد و گویا از یک ریشه می باشند
...
[مشاهده متن کامل]

تفت = گرما دادن است
تف = کزی ناشی از رسیدن بیش از حد
هرچند واژه های تفت/تف/کف شاید از یک ریشه باشند اما امروزه معانی پیدا کردند.

واژه پارسی ( تُف، توف، تفو ) و دگرریختهای آن در زبانهای گوناگون:
اوستایی:SPAMA
پهلوی: ( توف، توفک ) TUF، TUFEk
اوستی: TU
سانسکریت:SHTIV، SHTIVAIT، TUHIVATI
پشتو:TU، TUK، TUKAL
ارمنی:TUK، TKANEM
و. . .
تف با فتحه اول به معنای حرارت بخار گرما هرم با ضمه اول یعنی آب دهان خدو ( توف )
به معنی گرما . مثل بیت زیر =
بیت : شد چنان از تف دل کام سخنور تشنه که ردیف سخنش آمده یک سر تشنه
ترجمه: از شدت گرمای دل چنان دهن شاعر تشنه گشت که تمام ردیف شعرش کلمه ی تشنه شد. ♡
تَف به معنی حرارت زیاد، گرما
گرما، حرارت
داغی
حرارت
هوالعلیم
تَف : حرارت ؛ گرما ؛ هُرم ؛. . . .
تُف : آب دهان
ب زبان دزفولی میشه اب دهان
گرما و حرارت
حُرم
سوز
شورِ نشاطش در چنگ، شعله ی آتش رنگ
از تَفِ او آتش افشان شد دَمِ انسانی
گرما. حرارت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس