منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
در شهرستان بهاباد برای توصیف وضعیت بسیار آسیب پذیر و شکننده داشتن شئ یا وسیله ای از ترکیب ( به تُفی بنده ) استفاده می شود. به این معنا که به جای استفاده از قطعات یا اتصالات محکم و مناسب مانند چسب، گویی از تف یا همان آب دهان برای اتصال یا احیانا ساخت استفاده شده است و همچنان که اتصال تف ناپایدار است و ممکن است سریع جدا شود اتصال یا اتصالات وسیله مد نظر هم سست و شکننده است. مثل، یک کلید پلاستیکی و نازک یک وسیله ی برقی که در اثر کمی فشار بیشتر بشکند یا از جای خود خارج شود. در این مواقع گفته می شود:
... [مشاهده متن کامل]
دست نَکُن ( نزن ) که به تفی بنده. ( به تفی بسته شده )
یا
مواظب باش که به تفی بنده.
این ترکیب شبیه به مویی بنده یا مویی بسته شده هست که البته مصداق های به مویی بنده عمومیت بیشتری دارد.
تف داد:دروغ ، خیال بافی
تُف = هر آنچه که پرتاب شدنی باشد که در تفنگ و . . . نیز آنرا می بینیم
تَف = مزه کزی که ناشی از رسیدن بیش از حد باشد= کف زدگی که در دهان و برخی میوه ها همچون نارنج میبینیم - واژه کف شباهت زیادی به تَف دارد و گویا از یک ریشه می باشند
... [مشاهده متن کامل]
تفت = گرما دادن است
تف = کزی ناشی از رسیدن بیش از حد
هرچند واژه های تفت/تف/کف شاید از یک ریشه باشند اما امروزه معانی پیدا کردند.
واژه پارسی ( تُف، توف، تفو ) و دگرریختهای آن در زبانهای گوناگون:
اوستایی:SPAMA
پهلوی: ( توف، توفک ) TUF، TUFEk
اوستی: TU
سانسکریت:SHTIV، SHTIVAIT، TUHIVATI
پشتو:TU، TUK، TUKAL
ارمنی:TUK، TKANEM
و. . .
تف با فتحه اول به معنای حرارت بخار گرما هرم با ضمه اول یعنی آب دهان خدو ( توف )
به معنی گرما . مثل بیت زیر =
بیت : شد چنان از تف دل کام سخنور تشنه که ردیف سخنش آمده یک سر تشنه
ترجمه: از شدت گرمای دل چنان دهن شاعر تشنه گشت که تمام ردیف شعرش کلمه ی تشنه شد. ♡
تَف به معنی حرارت زیاد، گرما
گرما، حرارت
داغی
حرارت
هوالعلیم
تَف : حرارت ؛ گرما ؛ هُرم ؛. . . .
تُف : آب دهان
ب زبان دزفولی میشه اب دهان
گرما و حرارت
حُرم
سوز
شورِ نشاطش در چنگ، شعله ی آتش رنگ
از تَفِ او آتش افشان شد دَمِ انسانی
گرما. حرارت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)