reprieve
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مکی، تعلل، تاخیر، قصور، تعویق
تمدید، تعویق، اطاله، طفره زنی
تاخیر، تعویق
تاخیر، تعویق، تاخیر اندازی
تعویق
تعویق، تعویق اندازی
تاخیر، تعویق، مقیاس وزن شعر
بهانه، طفره، تعویق، انصراف، عذر
پیشنهاد کاربران
دیرش. دیرکرد. دیرا. واافتادن. پس افتادن. سپسی شدن.
عملیات به تعویق افتاد
عملیات واپس افتاد
همه را عقب زد
همه را پَس زد
عملیات واپس افتاد
همه را عقب زد
همه را پَس زد
دیر انجام دادن
دیلیدن = دیر کردن، دیر رسیدن، to delay ( در حالت ناگذر )
دیلش = تأخیر ( در معنای کنش نامی )
دیله = تاخیر، delay
دیلاندن = به تعویق انداختن، to delay ( در حالت گذرا )
دیلانش = تعویق
... [مشاهده متن کامل]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
روش ساخت ⬇️
{دیلیدن: دیل ( ریخت دیگری از ‹دیر› ) بعلاوه پسوند ‹یدن›. در پارسی گاهی ‹ر›، ‹ل› شده است. برای نمونه روت و لوت که هر دو به معنای لخت است. بر همین بنیاد و برای ساخت واژگانی درخور برای تأخیر و تعویق، بنده از این ویژگی پارسی بهره گرفتم تا ‹دیل› و ‹دیلیدن› و . . . را پدید آورم. امید که پسندیده شود}
نکته: البته واژه ‹مولیدن› در واژه نامه ها به چم تاخیر کردن آمده است ولی با توجه به شواهد شعری ای که ارایه داده اند، به نگر می آید بیشتر به معنای درنگ کردن باشد تا دیر رسیدن و تاخیر کردن.
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
دیلش = تأخیر ( در معنای کنش نامی )
دیله = تاخیر، delay
دیلاندن = به تعویق انداختن، to delay ( در حالت گذرا )
دیلانش = تعویق
... [مشاهده متن کامل]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
روش ساخت ⬇️
{دیلیدن: دیل ( ریخت دیگری از ‹دیر› ) بعلاوه پسوند ‹یدن›. در پارسی گاهی ‹ر›، ‹ل› شده است. برای نمونه روت و لوت که هر دو به معنای لخت است. بر همین بنیاد و برای ساخت واژگانی درخور برای تأخیر و تعویق، بنده از این ویژگی پارسی بهره گرفتم تا ‹دیل› و ‹دیلیدن› و . . . را پدید آورم. امید که پسندیده شود}
نکته: البته واژه ‹مولیدن› در واژه نامه ها به چم تاخیر کردن آمده است ولی با توجه به شواهد شعری ای که ارایه داده اند، به نگر می آید بیشتر به معنای درنگ کردن باشد تا دیر رسیدن و تاخیر کردن.
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
( به آینده ) وانهادن ( یا واگذاشتن ) بجای تعویق
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_3. html
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_3. html
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
عقب انداختن
تَعویق
تَعویق = واپَسانِش ، واپَس اُفتادَن ، دَر فَراز :
حَرکَت قَطار به تَعویق اُفتاد =جُنبِش ِ آهن پِیما واپَس - اُفتاد / واپَسانده شُد
مُعَوَقه = واپَسانده ، واپَسیده ، واپَس اُفتاده، دَر فَراز :
حُقوق مُعَوَقه = تَنخواه ( گَردان ) واپَس اُفتاده / واپَسیده
تَعویق = واپَسانِش ، واپَس اُفتادَن ، دَر فَراز :
حَرکَت قَطار به تَعویق اُفتاد =جُنبِش ِ آهن پِیما واپَس - اُفتاد / واپَسانده شُد
مُعَوَقه = واپَسانده ، واپَسیده ، واپَس اُفتاده، دَر فَراز :
حُقوق مُعَوَقه = تَنخواه ( گَردان ) واپَس اُفتاده / واپَسیده
ریشه این کلمه عاق میباشد و چون حرف الف در وسط کلمه از حروف عله است بنا به نحوه قرار گرفتن در کلمه حرف الف می تواند به � و�یا�ی�تغییر کند
دیر کرد
در پارسی " واپساندن" در نسک :فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
تیگرات ( کردی: ته گه ره تی )
تیگرات ( کردی: ته گه ره تی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)