تعهد

/ta~ahhod/

    bonds
    commitment
    engagement
    guarantee
    obligation
    promise
    seal
    sponsorship
    troth
    undertaking

فارسی به انگلیسی

تعهد اجرای دستورات قاضی
recognizance

تعهد اخلاقی
obligation

تعهد برای شرکت در دوئل
gage

تعهد پرداخت کردن
subscribe

تعهد قانونی
liability

تعهد گذار
bondsman

تعهد گریز
noncommittal

تعهد مشترک
cosponsorship

تعهد نامه
bonds, written undertaking

تعهد کتبی دادخواه
verification

تعهد کردن
avouch, engage, pledge, plight, promise, undertake, to undertake, to agree, to guarantee

تعهد کردن خرید سهام در اینده
underwrite

تعهد کننده
warrantor

مترادف ها

assumption (اسم)
اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد

mandate (اسم)
اختیار، حکم، تعهد، فرمان، قیمومت، وکالتنامه

assurance (اسم)
گرفتاری، اطمینان، گستاخی، خود رایی، خود سری، تعهد، تضمین، بیمه، ضمانت، قید، پشت گرمی، خاطرجمعی، وثیقه، گروی، دلگرمی

commitment (اسم)
سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف

guarantee (اسم)
ضامن، تعهد، ضمانت، وثیقه، عهده، سپرده

obligation (اسم)
وظیفه، فرض، تعهد، عهده، ذمه، تکلیف، التزام، تکفل معاش

warranty (اسم)
تعهد، تضمین، ضمانت، ضمانت نامه، پابندان، گارانتی، امر مورد تعهد یا تضمین

onus (اسم)
بار، تعهد

committal (اسم)
سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف

پیشنهاد کاربران

تعهد: پیمان. تعهد وتخصص:وپیمان و ویژان
بهترین جایگذین آن
پیمان = تعهد
پیمان بندی = تعهد دادن
پیمان مند = متعهد
عهده به معنی گردن است و تعهد به گردن گرفتن ویا برگردن نهادن است بطوریکه گاهی اشخاص با قصد و رضای خود عملی اعم از فعل یا ترک فعل را برعهده می گیرند که عهد کردن و تعهد کردن است و گاهی نیز شارع یا قانونگذار
...
[مشاهده متن کامل]
عملی را اعم از فعل و ترک فعل بر عهده اشخاص می نهد در هر دو مورد اشخاص ملزم هستند که ایفای تعهد نمایند برای تخلف یا تخطی از ایفای تعهدات مزبور ضمانت اجرای قراردادی یا قانونی پیش بینی شده است

⬛ تبحر ⬛
تلفظ: ( تَ بَ حُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
بسیار دانا بودن
در علمی مهارت بسیار داشتن.
⬛ تعدد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ دُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
زیاد شدن عدد.
...
[مشاهده متن کامل]

⬛ تعهد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ هُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) کاری را به عهده گرفتن.
۲ - عهد بستن
۳ - ( اِمص. ) غمخواری.
⬛ تعمد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
از روی عمد کاری را انجام دادن.
⬛ تعبد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ بُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - عبادت کردن.
۲ - بندگی کردن.
⬛ تعذر ⬛
تلفظ: ( تَ عَ ذُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - دشوار شدن.
۲ - عذر آوردن
امتناع ورزیدن.
⬛ تعرب ⬛
تلفظ: ( تَ عَ رُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
عرب شدن.
⬛ تعود ⬛
تلفظ: ( تَ عَ وُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
خو گرفتن
خود را به کاری عادت دادن.
⬛ تعین ⬛
تلفظ: ( تَ عَ یُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - بزرگی و دارایی یافتن.
۲ - به چشم دیدن.
⬛ تعمم ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) دستار بستن
عمامه بستن.
۲ - ( اِمص. ) دستاربندی
عمامه بندی
ج. تعممات.
⬛ تعمق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
ژرف اندیشیدن.
⬛ تعلق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - دلبستگی داشتن.
۲ - آویخته شدن.
⬛ تعلم ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
آموختن
دانش آموختن.
⬛ تعلل ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - درنگ کردن.
۲ - بهانه آوردن.
⬛ تعقل ⬛
تلفظ: ( تَ عَ قُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) اندیشه کردن.
۲ - ( اِمص. ) خردمندی.
⬛ تعفن ⬛
تلفظ: ( تَ عَ فُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
گندیدن
بد بو گشتن.
⬛ تعفف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ فُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
پارسایی کردن.
⬛ تعطف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ طُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - مهر ورزیدن.
۲ - به سویی خم شدن.
۳ - ردا به خود پیچیدن.
⬛ تعصب ⬛
تلفظ: ( تَ عَ صُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) از چیزی سخت جانبداری کردن.
۲ - ( اِمص. ) حمیت
عصبیت.
۳ - سخت گیری.
⬛ تعشق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ شُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
عاشقی کردن.
⬛ تعسف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ سُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
بی راهه رفتن
بدون تأمل به کاری پرداخت ن.
⬛ تعسر ⬛
تلفظ: ( تَ عَ سُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
دشوار شدن
سخت شدن.
⬛ تعرف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ رُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - آشنا شدن
شناخته گردیدن.
۲ - شناختن
پژوهیدن.
⬛ تعدی ⬛
تلفظ: ( تَ عَ دِّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
تجاوز کردن.

تعهد: ( commitment - obligation ) = ( abargōwišnīh ) :اَبَرگُوویشنیه هست در پهلوی.
عهده داری
تعهد یعنی یک نفر ملزم است در قبال دیگری کاری انجام دهد یا انجام کاری را ترک نماید .
به عهده گرفتن و خود را مدیون و موظف کردن است .
بر عهده گرفتن انجام یا ترک عملی در برابر دیگری ، خواه در برابر عوض باشد خواه نباشد .
پیمان ورزی
به عهده گرفتن - اطمینان دادن - تضمین کردن - تثبیت کردن - تصدیق یا تایید کردن یک امر یا کاری
تعهد : ( Commitment ) [اصطلاح امورمالی]تعهد از نظر قانون محاسبات عمومی عبارت است از ایجاد دین برذمه دولت ناشی از :
الف – تحویل کالا یا انجام دادن خدمت.
ب – اجرای قراردادهائی که با رعایت مقررات منعقد شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ج – احکام صادر شده از مراجع قانونی و ذیصلاح.
د – پیوستن به قراردادهای بین المللی و عضویت در سازمانها یا مراجع بین المللی با اجازه قانون.

گردن سپاری، بگردن گرفتن، بر دوش گرفتن، پذیرش ( پذیرفتن )
در کنار برخی از برابرهای یاد شده در بالا، می توان بسته به آرش و چارچوب هر گزاره از آمیخته واژه های �گردن سپاری� ( گردن سپردن ) ، �بگردن گرفتن�، �بر دوش گرفتن� و � پذیرش� ( پذیرفتن ) نیز سود جست.
تعهد ( commitment ) : [اصطلاح جامعه شناسی] تعهد در معنای حقوقی عبارت است از رابطه ای حقوقی که به موجب آن انجام عملی یا عدم انجام عملی بر کسی نسبت به دیگری واجب می شود. تعهد گذشته از معنی حقوقی می تواند به مفهوم وفاداری و پایبند به یک آرمان والای انسانی و یا اخلاقی هم باشد که نه از قرارداد بلکه از طبیعت بشر سرچشمه میگیرد که حق حیات و آزادی دارد و قادر است بین شر و خیر یکی را انتخاب کند . افراد ناگزیر در تلاش برای تامین حقوق خویش وارد تعارض منافع می شوند. در جریان همین تعارض منافع است که مساله چگونگی رفتار یک انسان نسبت به همنوعش مطرح می گردد و مساله خیر و شر – فضیلت و رذیلت – رفتارپسندیده یا ناپسندیده و خطا یا صواب به میان می آید.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع https://rasekhoon. net

ملزم به انجام کاری شدن
مسئولیت
در پهلوی " پدست" برا بر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی با برگردان خانم مهشید میرفخرایی.
التزام
این واژه تازى ( اربى ) است و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى پَدیرگ Padirag ( پهلوى: تعهد ) ، پرداچ Pardach ( پهلوى:تعهد، شغل ) ، پَشْنْ Pashn ( پهلوى: تعهد، پیمان، عهدنامه، قول، وعده ) ، فْرِز Frez ( پهلوى: اجبار ، مسئولیت ، تعهد ) بهره بجویید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس