service (فعل)
تعمیر کردن، سرویس کردن، روبراه ساختن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن
fix (فعل)
جا دادن، درست کردن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، محدود کردن، محکم کردن، کار گذاشتن، نصب کردن، استوار کردن، تعمیر کردن، ثابت شدن، ثابت ماندن، قرار دادن، بحساب کسی رسیدن، مستقر شدن، چشم دوختن به
repair (فعل)
جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن، تعمیر کردن، دوباره دایر کردن
remodel (فعل)
عوض کردن، تعمیر کردن، تغییر وضع دادن
remedy (فعل)
اصلاح کردن، جبران کردن، تعمیر کردن، درمان کردن
restore (فعل)
ترمیم کردن، پس دادن، تعمیر کردن، اعاده دادن، به حال اول برگرداندن، اعاده کردن، مسترد داشتن، باز دادن
patch (فعل)
وصله کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن، وصله دوزی کردن
tinker (فعل)
سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن
vamp (فعل)
سرهم بندی کردن، وصله کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنها زدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن
mend (فعل)
درست کردن، بهبودی یافتن، شفاء دادن، رفو کردن، مرمت کردن، تعمیر کردن
refit (فعل)
تعمیر کردن، دوباره اماده کار کردن
remake (فعل)
تعمیر کردن
renovate (فعل)
تعمیر کردن، تجدید کردن، نو کردن، باز نو ساختن، از سر گرفتن
refashion (فعل)
تعمیر کردن، دستکاری کردن
rehash (فعل)
تعمیر کردن