تعلل

/ta~allol/

    delay
    procrastination
    making excuses

فارسی به انگلیسی

تعلل ناپذیر
peremptory

تعلل ورزیدن
to make excuses

تعلل کردن
fence, procrastinate, prorogue, pussyfoot, to make excuses, to procrastinate

تعلل کردن در عزیمت
linger

تعلل کننده
lingerer

مترادف ها

cunctation (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر، قصور، تعویق

delay (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر

ca'canny (اسم)
تعلل

پیشنهاد کاربران

بهانه
تعلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پش pash ( پارتی ) ، پستن pastan ( سغدی ) .
اهمال، بهانه جویی، بهانه تراشی، تأخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه، بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن، درنگ کردن، طفره رفتن
بهانه تراشی کردن. امروز فردا کردن. مسامحه کردن
توسنی کردن
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
آن معنی درست است که در فرهنگ جا افتاده، و معمول باشد. که آنهم همان ( به تاخیر انداختن، از روی غرض، بیخودی ) والا همه میدانیم که معنی لغوی، و ریشه ای کلمه. بنابراین ( درنگ ) بهترین معنی باشد
دلیل اوردن
اهمال کردن
علت خواستن

دلیل آوردن برای انجام کاری
هانیه میرزاجانی
تعلل: علت خواستن
کوتاهی کردن
این پا آن پا نمودن
به پندار من، هیچکدام از برابرهای پارسی یاد شده در بالا، آرشِ باریک واژه ی از ریشه عربی �تعلل� نیستند؛ حتا �درنگ� و �درنگ کردن� را می توان با چشم پوشی پذیرفت.
دست دست کردن
کوتاهی کرده
بهانه آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس