تعقیب

/ta~qib/

    chase
    clampdown
    hunt
    pursuit
    pursuance
    following
    prosecution

فارسی به انگلیسی

تعقیب بی فایده
wild-goose chase

تعقیب تبهکار فراری
manhunt

تعقیب زندانی
manhunt

تعقیب قانونی
prosecution, case

تعقیب مخفیانه
stalk

تعقیب کردن
chase, follow, hunt, pursue, tag, to pursue, to sue, to prosecute

تعقیب کردن از نزدیک
heel

تعقیب کننده
tail, pursuer, stalker, shadow

مترادف ها

following (اسم)
متابعت، تعقیب، ذیل، پیروی

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

chase (اسم)
تعقیب، شکار

pursuit (اسم)
تعقیب، دنبال، حرفه، پیشه، پیگرد، تعاقب

tailing (اسم)
تعقیب، دنباله، تکه، انتها، پس مانده

continuation (اسم)
پشت، تعقیب، مابعد، پشت بند، ادامه، تمدید

پیشنهاد کاربران

تعقیب. [ ت َ ] ( ع مص ) زرد شدن میوه عرفج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || از پی درداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ) . از پس کسی درآمدن و در پس کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . دنبال کردن. ( از اقرب الموارد ) . چیزی را در پس چیزی کردن. ( آنندراج ) . تردد و آمدو شد نمودن بکوشش در طلب چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . واپس نگریستن و متردد شدن در جستجوی چیزی. ( آنندراج ) . || در سال دو بار غزو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . دو بار در جنگ کفار رفتن در یک سال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || دوباره کردن کاری را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || بازگشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . واگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || بازگردانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . || وا گوشه دهان افکندن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || حکم کسی را فسخ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . فسخ کردن حاکم حکم حاکم پیشین را با حکم دیگری. ( از اقرب الموارد ) . || بدل چیزی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || آشکار کردن عیب کسی و بیان کردن اغلاط وی. ( از اقرب الموارد ) . || نشستن بعد نماز جهت دعا و انتظار و درنگی و التفات کردن در آن و منه الحدیث : من عقب فی الصلوة فهو فی الصلوة و نماز بعد تراویح و قوله تعالی : ولی مدبراً و لم یعقب یا موسی ؛ ای لم یعطف و لم ینتظر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || استثناء: لیس فی صدقته تعقیب ؛ ای استثناء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || بعد تراویح نافلة خواندن. ( از اقرب الموارد ) . نماز بعد تراویح. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تعقیب. [ ت َ ] ( ع اِ ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
تعقیبتعقیبتعقیبتعقیب
پی جویی
پیرفت، پی رفت
پیگیریدن.
پی گرد
ادامه دادن
جستار

در پهلوی " پزدینیدن " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.