تعطیل

/ta~til/

    holiday
    closed
    closure
    inoperative
    shutdown
    outage
    shut
    stoppage
    vacation
    adjournment
    cessation or suspension of work
    standstill

فارسی به انگلیسی

تعطیل رسمی
legal holiday

تعطیل شدن
close, to be closed or shut down

تعطیل شدن اقدام
fold

تعطیل شدن مغازه
fold

تعطیل شدن موقتی
recess

تعطیل و به بعد موکول کردن جلسه و مذاکره
adjourn

تعطیل کردن
call, close, discontinue, to suspend or stop

تعطیل کردن موقتی
recess

تعطیل کردن و به بعد موکول کردن جلسه ی دادگاه
continue

مترادف ها

suspension (اسم)
متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش

standstill (اسم)
وقفه، ایست، ثابت، تعطیل، بدون حرکت

day-off (اسم)
تعطیل

holiday (اسم)
تعطیل، عید، روز تعطیل، روزبیکاری، تعطیل مذهبی

vacation (اسم)
اسودگی، تعطیل، مرخصی، بی کاری

shutdown (اسم)
تعطیل

sunday (اسم)
تعطیل، یکشنبه

پیشنهاد کاربران

بسته کار.
آموزشگاه ها در نوروز بسته کار اَند.
واژه تعطیل
معادل ابجد 519
تعداد حروف 5
تلفظ ta'til
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ]
آواشناسی ta'til
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
١. بسته ٢. کاررهایی
آسودروز و همچنین سپندروز
تعطیل:بسته شد
بسته، بسته شدن
تَعطیل
بَسته به هَم نِشَست ( =جُمله ) می تَوان : آسوده کاری یا آسوده روزی ، آسودِگی ، آسودمان ، آسوداری، آسایَندِگی را هُم به کار بُرد:
تَعطیلاتِ نوروزی = آسودمانِ/ آسایَندِگیِ/ آسودِگیِ نوروزی
روزِ تَعطیل = روزِ آسودِگی/ آسایَندِگی/ آسودمانی
...
[مشاهده متن کامل]

بیست وُ پَنجُم تَعطیل اَست = بیست وُ پَنجُم آسوده روزی/ کاری اَست
سِتاکِ " سودَن یا ساییدَن به گونه ای کُنِش یا کُنایی
( فَعالیَت ) یا کار گُفته می شُده که با پیشوَندِ - آ ناکی ( مَنفی ) شُده اَست :
آسودَن : آ - سودَن
آساییدَن : آ - ساییدَن
آسایاندَن : آ - سایاندَن
به نِگَر می رَسَد اَگَر واژه هایِ آشنا وَ جااُفتاده یِ پارسی را به کار بِگیریم زودتَر آن را به کار می گیرَند ، چون واژه هایِ کَمتَر آشِنا یا ناآشِنا نیاز به زَمانِ دِرازتَری بَرایِ جااُفتادَن دارَند ، اَگَرچه می تَوان آنها را هَم دَر نِوِشتارها ها وَ هَم دَر گُفتارها آرام آرام به کار بُرد تا چِشم ها وَ سِپَس تَر گوش ها به آنها خو بِگیرَند.

توقف از این هم تعطیل
فروهِشتَن
این واژه ی زیبای پارسی را هم بجای �تعلیق کردن�و هم با اندک چشم پوشی در برخی باره ها بجای �تعطیل کردن� می توان بکار برد. واژه ی یادآوری شده ی �فروگذاشتن� و از آن بهتر، �فرونهادن� را نیز می توان بکار برد.
نیمه تعطیل:تق و لق tagholagh
در پارسی " هشتن ، فرویش " ، نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
هشتیدن = تعطیل کردن
هشتاندن = به تعطیلی کشاندن
ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث
توقف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس