تعریف کردن


    commend
    describe
    narrate
    modify
    sing
    to define
    to narrate

فارسی به انگلیسی

تعریف کردن از
compliment, to speak highly

تعریف کردن حدود و ثغور چیزی
define

مترادف ها

praise (فعل)
ستودن، ستایش کردن، چاپلوسی کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن

tell (فعل)
نقل کردن، گفتن، تشخیص دادن، فاش کردن، بیان کردن، تعریف کردن

define (فعل)
معین کردن، تعیین کردن، معلوم کردن، محدود کردن، مشخص کردن، متصف کردن، تعریف کردن، معنی کردن

describe (فعل)
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن

emblazon (فعل)
تعریف کردن

unreel (فعل)
تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن

re-count (فعل)
تعریف کردن، برشمردن، باز گفتن، یکایک گفتن

پیشنهاد کاربران

تعریف کردن برابر گستردن و شناساندن چیزی است.
خود واژه "تعریف کردن" برابر شناساندن است ( عرف=شناخته، تعریف دارای ریشه تفعیل و آهنگ تفعیل است پس برابر شناسانیدن است )
ولی می توان واژه "گستردن" را هم برای تعریف کردن پیشنهاد داد. برای نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

". . . . . . . " را تعریف کنید❌
". . . . . . . " را بگسترید✅
گستردن دارای بن کنونی گستر و بن گذشته گسترد است.

شناسه مند کردن
برای نمونه بگوییم محصول c را تعریف کن، بگوییم محصول c را شناسه مند کن
🇮🇷 همتای پارسی: شناخت دادن 🇮🇷
دیگر همتاها: شناساندن، شناخت دادن
زاب=صفت
زاب شمردن= تعریف کردن، نیکختن، زاباندن، ویمندیدن
speak highly
Relate
Narrate
Recount

بپرس