تعریف

/ta~rif/

    definition
    commendation
    description
    narration
    compliment
    eulogy
    write-up

فارسی به انگلیسی

تعریف از خود
self-promotion

تعریف امراض
nosography

تعریف امیز
complimentary

تعریف بسیار کردن
tout

تعریف بیجا کردن
puff, flatter

تعریف پی درپی
build-up, buildup

تعریف زیادی
flattery

تعریف غلوامیز
rave

تعریف متقابل
logrolling

تعریف ناسزاوار
puff

تعریف نکردنی
indefinable

تعریف کردن
commend, describe, narrate, modify, sing, to define, to narrate

تعریف کردن از
compliment, to speak highly

تعریف کردن حدود و ثغور چیزی
define

مترادف ها

praise (اسم)
تحسین، ستایش، پرستش، نیایش، چاپلوسی، تعریف، تمجید، رجز، خوشامد گویی صمیمانه

description (اسم)
شرح، تشریح، وصف، تعریف، تصویر، توصیف، اتصاف

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

compliment (اسم)
خوشایند، تعارف، تعریف، خوشامد، درود، خوش آمد

portrayal (اسم)
نمایش، تجسم، تعریف، تصویر

circumscription (اسم)
محدودیت، تعریف، انحصار، فضایامحیط محدود ومشخص شده

definition (اسم)
تعریف، تعیین

quantification (اسم)
تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم

portraiture (اسم)
تعریف، نقاشی از صورت

پیشنهاد کاربران

شرح
تعریف کردن چیزی، برابر شناساندن و روشن و آشکارا ساختن آن است.
تعریف چیزی ( نه تعریف کردن چیزی ) ، برابر شناسه چیزی است. همچنین تعریف، دل و روده ( ! ) و درون مایه چیزی را هم نشان می دهد.

...
[مشاهده متن کامل]

تعریف
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
برابر پارسی:شناساندن، روشن کردن، آشکارکردن، آشکاراکردن، شناسه، درون مایه

تلاش انسان برای ایجاد مفاهیم انتزاعی برای پدیده ها.
تعریف: آن چه ذات و ویژگی ها را روشن می کند. ( مبانی فلسفه دکتر علی اکبر سیاسی )
همتای پارسی تعریف، واژه ی فَروید farvid است که در اوستایی فره وید fravid بوده است.
واژه تعریف
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ ta'rif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( دستور )
آواشناسی ta'rif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
تعریف در حقوق به معنای اطلاع رسانی به هر نحوی، بابت اشیائی که گمشده است
در بحث لقطه
شناسش= تعریف= گرفاک، ئرف، گرف، زئان، فَرستو، پَرژید، پَری چَهید، چَهیدن،
فروید، ویمند، آلپ، شناسه، ستایش، شناسانده، کران نمود، زِئاتنی، مَریوواژ، مریووَچ، مریوویچ، واکرد، بیان، شناخت، شناساندن

...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی.
#آسانیک گری

بیان، شناخت، شناساندن
خوشامدگویی ( در برخی باره ها همراه با کارواژه ی �کردن� به همان آرش تعارف = خوشامدگویی است )
فَرستو
تبیین
در برخی گویشهای ایرانی تعریف کردن واکرد کردن میباشد
واکرد کردن همان تعریف کردن است
بیش از هفتاد درصد عربی ایرانی است،
لغت سغدی گرف ɣərβ* شکل اصلی لغت ئرف←عرف است که در متن های بازمانده از این زبان به معنای دانش خرد فهم understand knowledge ثبت شده و از آن لغت گرفاک ɣərβāk* به معنای دانا wise و گرفاکیا ɣərβākyā* به معنای دانش knowledge به دست آمده است. بدل شدن گرف←ئرف مانند بدل شدن گید←ئید است که عرب آنرا عید مینویسد، واژه تعریف هم از همین ریشه است
...
[مشاهده متن کامل]

( = ستودن، گفتن ویژگی ها ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرستو farastu ( اوستایی: frastu ) از من بسیار فرستو کرد.
مَریوواژ maryuvãž ( اوستایی: مْریووَچ mryuvaĉ ) .
( = شناساندن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
زِئان zeãn ( اوستایی: زِئانتی zeãnti )
ویمَند vimand ( پهلوی )
پَرژید paržid ( سنسکریت: پَریچّهید pariĉĉhid )
پَروید parvid ( اوستایی: فْرَوید fravid )
( = گفتن، شرح داددن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
آلَپ ãlap ( سنسکریت ) آلپ کن ببینیم چه شد.
سَمباشsambãŝ ( سنسکریت: سَمبهاش sambhãŝ )
آکیا ãkiã ( سنسکریت: آکهیا ãkhiã )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس