تعدد

/ta~addod/

    being numerous
    plurality
    multiplicity

فارسی به انگلیسی

تعدد زوجات
bigamy, polygamy

تعدد شغل
pluralism

مترادف ها

multiplicity (اسم)
بسیار، کثرت، تعدد

plurality (اسم)
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی

pluralism (اسم)
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی

پیشنهاد کاربران

تعدد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
شِتاک shetāk ( پهلوی: shetak )
فَراپات farāpāt ( کردی: فره پاتی farapāti ) ،
⬛ تبحر ⬛
تلفظ: ( تَ بَ حُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
بسیار دانا بودن
در علمی مهارت بسیار داشتن.
⬛ تعدد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ دُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
زیاد شدن عدد.
...
[مشاهده متن کامل]

⬛ تعهد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ هُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) کاری را به عهده گرفتن.
۲ - عهد بستن
۳ - ( اِمص. ) غمخواری.
⬛ تعمد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
از روی عمد کاری را انجام دادن.
⬛ تعبد ⬛
تلفظ: ( تَ عَ بُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - عبادت کردن.
۲ - بندگی کردن.
⬛ تعذر ⬛
تلفظ: ( تَ عَ ذُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - دشوار شدن.
۲ - عذر آوردن
امتناع ورزیدن.
⬛ تعرب ⬛
تلفظ: ( تَ عَ رُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
عرب شدن.
⬛ تعود ⬛
تلفظ: ( تَ عَ وُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
خو گرفتن
خود را به کاری عادت دادن.
⬛ تعین ⬛
تلفظ: ( تَ عَ یُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - بزرگی و دارایی یافتن.
۲ - به چشم دیدن.
⬛ تعمم ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) دستار بستن
عمامه بستن.
۲ - ( اِمص. ) دستاربندی
عمامه بندی
ج. تعممات.
⬛ تعمق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ مُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
ژرف اندیشیدن.
⬛ تعلق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - دلبستگی داشتن.
۲ - آویخته شدن.
⬛ تعلم ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
آموختن
دانش آموختن.
⬛ تعلل ⬛
تلفظ: ( تَ عَ لُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - درنگ کردن.
۲ - بهانه آوردن.
⬛ تعقل ⬛
تلفظ: ( تَ عَ قُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) اندیشه کردن.
۲ - ( اِمص. ) خردمندی.
⬛ تعفن ⬛
تلفظ: ( تَ عَ فُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
گندیدن
بد بو گشتن.
⬛ تعفف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ فُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
پارسایی کردن.
⬛ تعطف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ طُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - مهر ورزیدن.
۲ - به سویی خم شدن.
۳ - ردا به خود پیچیدن.
⬛ تعصب ⬛
تلفظ: ( تَ عَ صُّ )
[ عربی ]
۱ - ( مص ل. ) از چیزی سخت جانبداری کردن.
۲ - ( اِمص. ) حمیت
عصبیت.
۳ - سخت گیری.
⬛ تعشق ⬛
تلفظ: ( تَ عَ شُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
عاشقی کردن.
⬛ تعسف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ سُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
بی راهه رفتن
بدون تأمل به کاری پرداخت ن.
⬛ تعسر ⬛
تلفظ: ( تَ عَ سُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
دشوار شدن
سخت شدن.
⬛ تعرف ⬛
تلفظ: ( تَ عَ رُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
۱ - آشنا شدن
شناخته گردیدن.
۲ - شناختن
پژوهیدن.
⬛ تعدی ⬛
تلفظ: ( تَ عَ دِّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
تجاوز کردن.

تفاوت
یک نفر که مصداق ( دو شخص ) قرار میگیرد
افزون بر یک
مرتکب ب چند جرم مثل تعزیر درجه ۷ و ۶
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بَهوتا ( سنسکریت )
جالا ( سنسکریت: جالَ )
نیکَر ( سنسکریت: نیکَرَ )
نیواه ( سنسکریت: نیوَهَ )
پوگا ( سنسکریت: پوگَ )
اِستوم ( سنسکریت: سْتومَ )

بپرس