design
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
درست کردن، تدبیر کردن، اختراع کردن، تعبیه کردن
حل کردن، تدبیر کردن، تعبیه کردن، از کار دراوردن، در اثر زحمت و کار ایجاد کردن
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن
تدبیر کردن، تعبیه کردن
تعبیه کردن، بالبداهه ساختن، انا ساختن
پیشنهاد کاربران
جا ساز کردن - جا سازی
جا سازی کردن
تهیه و آماده کردن
قرار دادن ، جاسازی کردن