تعبیر کردن


    construe
    explain
    expound
    interpret
    translate
    paraphrase
    to interpret
    to construe

مترادف ها

put (فعل)
به فعالیت پرداختن، بکار بردن، گذاشتن، ارائه دادن، انداختن، تعویض کردن، ترغیب کردن، تعبیر کردن، ثبت کردن، قرار دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن

explain (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن

comment (فعل)
تفسیر نوشتن، تعبیر کردن، یادداشت کردن، تقریظ نوشتن

read (فعل)
خواندن، تعبیر کردن، قرائت کردن، باز خواندن

phrase (فعل)
تعبیر کردن، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، کلمه بندی کردن

construe (فعل)
تعبیر کردن، تفسیر کردن، استنباط کردن

پیشنهاد کاربران

تأویل
تعبیر زدن. [ ت َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تعبیر کردن :
تعبیر خواب بر که زنم هر شبی ز تو
خوابی دروغ راست کنم بهر جان خویش.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .

بپرس