تعالی

/ta~AlA/

    boost
    elevation
    excellence
    sublime
    sublimity
    transcendence
    uplift
    [o.s.] may he be exalted
    [adj.] exalted
    most
    high
    hallowed
    rise

فارسی به انگلیسی

تعالی بخش
winged

تعالی بخشی
exaltation

تعالی بخشیدن
civilize, elevate, exalt, transfigure, uplift

تعالی فکری
edification

تعالی گرایی
transcendentalism

تعالی یافتن
transcend

مترادف ها

ascendancy (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

god (اسم)
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو

holy (اسم)
خدا، تعالی

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

ascendency (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

sublimation (اسم)
تعالی، تصعید، توجه به عالم بالا و امور عالیه

sublimity (اسم)
بلندی، تعالی، رفعت، علو مقام، افراشتگی

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

پیشنهاد کاربران

تعالی. [ ت َ ] ( ع مص ) بلند شدن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . بس بلندشدن و برآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ارتفاع ( برآمدن ) . ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به تعال شود.
...
[مشاهده متن کامل]

تعالی. [ ت َ لا ] ( ع فعل ماضی ) صیغه ماضی معلوم است از باب تفاعل که اکثر اسم الهی را حال واقع می شود چنانکه خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . کلمه فعل مأخوذ از تازی یعنی بلند شد و اگرچه صیغه ماضی است ولی بیشتر حال واقع میشود مر اسم الهی را مانند اﷲتعالی و خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا و همچنین تعالی اﷲ؛ یعنی برتر است خدا و تعالی شأنه ؛ برتر است شأن او. ( ناظم الاطباء ) : حاسدان را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دایم بجنگ باشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ) . ششم آنکه از خداوندسبحانه و تعالی نومید نیستم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 341 ) . هرون سخت خویشتن دار است ان شأاﷲ تعالی که در غیبت بنده همچنین بماند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 379 ) .
دو مفتی اند که فتوای امر و نهی دهند
قضا و رأی تو ملک ملک تعالی را.
انوری.
و بعد ازآن به قدرت ایزدتعالی ، آن فرّ و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 104 ) . و اول نعمتی که خدای تعالی بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود. ( کلیله و دمنه ) . و بباید دانست که ایزدتعالی هر کاری را سببی نهاده است. ( کلیله و دمنه ) . ایزد تبارک و تعالی به کمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. ( کلیله و دمنه ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

منظور از تعالی سربلندی و ترفیع رتبه را گویند ، انسان ذاتاً میل به تعالی دارد که باید منطبق بر منابع اسلامی مثل جهاد عدالت گسترانه یا مذهبی یا علمی یا تجربی و غیره موجبات رشد و پیشرفت خود و دیگران را مسیر کند … .
فراز رَوی - فراز یافت - فراز یافتن
excellence
بلند مرتبه.
برتری
لطفا ریشه هم بگذارید
بلند مرتبه ، بلند جای
اهرافت گرایی= تعالی= اهرافت جوی
اهرافتن= بالا روی، ارتقا
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
نوشته ی امیرمسعود مسعودی مسعودلشکرنجم آبادی.
کمال
انسان تعالی پیداکرد:به کمال رسید
بلندمرتبه
مرتفع وروح

مرتفع نمودن ، روح بخشیدن
بلند مرتبه
والا مقام
لطفا اگه به جوابی که میخواستین رسیدین پیام منو لایک کنین❤
تعالی:بلتد مرتبه
والا مقام

بلند مرتبه ،
والا مقام ،
بزرگ وار .
تعالی:بلند مرتبه
هم خانواده: متعال
یکتا……بلند پروا …… یگانه …… دارای مقام و پرقدرت
بلند مرتبه، برتر، بالا مقام
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: اَپَرى Apari ( پهلوى: اَپَریهْ : تعالى ، عُلُو ، مناعت ) ، اَپرگرى Apargari ( پهلوى: تعالى ، اعلائیت ، مافوقیت، عزت بخشى ) ، افراز Afraz ( پهلوى: تعالى ، رفیع ، قائم ، عمود و . . - در پهلوى و پارسى درى افراختن
...
[مشاهده متن کامل]

Afraxtan : بالا بُردن ، ترفیع - تعالى بخشیدن ) ، بالیستیکى Balistiki ( پهلوى: بالیستیکیهْ : عُلُو ، تعالى ، رفعت ، مناعت ) ، پَهْرُمى Pahromi ( پهلوى: پهرمیهْ : تعالى ، اعلائیت ، ممتازیت ، برترى ، خارق العادگى )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)