تطبیق دارای ریشه طبق و دارای آهنگ تفعیل است.
تفعیل=فعل را انجام دادن
پس تطبیق می شود طبق دادن، که می شود ازروگزیدن، درخورسازی پیشنهاد های من درباره این واژه هستند.
ازروگزیدن برابر از - رو - گزیدن است که می شود چیزی را بر پایه چیز دیگری، برگزینیم.
بدرود!
به زبان سنگسری
جور jor
هِم سّطح hem seteh
هِم اِندازهhem endazeh
reconciliation
پیشنهادِ واژه : " اَفراستَن، اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراینده، اَفراستگی، اَفراسته و. . . "
پیشنهادِ واژه: " اَفراستن" به چمِ " تنظیم کردن، تعدیل کردن، تطبیق دادن، وفق دادن" و برابر با واژه یِ " to adjust " در زبانِ لاتین:
... [مشاهده متن کامل]
کارواژه یِ " اَفراستَن" با بُنِ کُنونیِ " اَفرای"، از پیشوندِ " اَف" و کارواژه یِ " راستَن" ساخته شده است.
نکته 1: پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی کارکردِ همسانی با پیشوندِ " ad" در زبانِ لاتین دارد.
( برایِ آگاهیِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به ستونِ 87 و 88 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" یا به پیامِ اینجانب در زیرواژه یِ " اَف" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )
نکته 2:
کارواژه یِ "راستَن" برابر با " just" در کارواژه یِ " adjust" گرفته شده است؛ کارواژه یِ "راستَن" دارایِ بُن کنونیِ "رای" است و ما بیشتر آن را با پیشوند می شناسیم:
برای نمونه :
آراستَن: آ - راستَن . . . . بُن کنونی: آرای: آ - رای. . . . . . . آراستن به چمِ " آماده کردن، منظم کردن، سامان بخشیدن، مرتب کردن" می باشد.
پیراستَن. . . . . بُن کنونی: پیرای
ویراستَن. . . . بُن کنونی: ویرای
از همین رو کارواژه یِ راستَن" به همراهِ پیشوندِ " اَف" چنین خواهد بود:
افراستَن. . . . بُن کنونی: اَفرای
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما از کارواژه یِ " اَفراستَن" به آسانی می توانیم واژگانی همچون " اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراستگی، اَفراینده و. . . " را بیرون بکشیم.
برایِ نمونه :
ما می توانیم به جایِ واژگانِ " تنظیم، تنظیمات" از واژگانِ " اَفرایِش، اَفرایی" بهره بجوییم. برایِ مثال اگر ما درباره یِ " تنظیمِ x یا تنظیماتِ x" سخن می گوییم، به آسانی می توانیم واژه یِ " اَفرایِشِ x" را بکار ببریم یا اینکه بگوییم " x - اَفرایی" .
به جایِ واژه یِ " تنظیم کننده" می توانیم واژه یِ " اَفراینده" را بکار ببریم و. . . .
واژه تطبیق
معادل ابجد 521
تعداد حروف 5
تلفظ tatbiq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tatbiq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
برابری، جور درآمدن، همترازی
مطابق از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ریخت طبق درآمده در همان معنا، و واژگانی مانند مطابق، تطابق، تطبیق و. . برگرفته از آن است که چیم ( معنا ) هم طبق بودن یا همترازی را در خود دارند.
همکاری و مخالف نبودن بت دین و اصول اسلام
برابری، مطابقت ، سازگاری
همسازی، همنِهشتی
سازگاری، جفت شدن، جور کردن
مطابقت وبرابری
جایگزینی چیزی یا برابری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)