درستمند:تصویب.
قانون درستمند شد.
قانون را درستمند کردند.
قانون از درستمندی نمایندگان گذشت.
درستمندیهای مجلس باید کاربردی شود.
دستور کار نمایندگان برای درستمندی قانونها برای کشور در همهء استانها.
... [مشاهده متن کامل]
این قانون با بیشینهء نمایندگان درستمند شد.
آن قانون را نمایندگان درستمند ننمودند.
قانون از درستمندی نمایندگان نگذشت.
قانون از درستمندی نمایندگان گذشت.
تصویب. [ ت َص ْ ] ( ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . راست ودرست داشتن و راستی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || به نشیب فرود آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . فرود آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || پست داشتن سر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || مایل گردانیدن آوند را بسوی فرودین تا آنچه درون آن است روان گردد. ( از اقرب الموارد ) . || رها کردن اسب را تا تیزتر رود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || ( اِمص ) راست کردن تیر بسوی نشانه. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) در فارسی امروزین صواب دید و صواب شمردگی و راست ودرست شمردگی. ( از ناظم الاطباء ) . با �کردن و شدن و گردیدن � صرف شود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
پذیرش
پرژان
نگره های فارسی نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه:
فرماد ( فرمان داد ) - نمونه: لایحه بودجه فرماد گردید.
روا - نمونه: مجلس این لایحه را روا دانست.
پساند - نمونه: هیئت دولت این طرح را پساند.
... [مشاهده متن کامل]
زربخش ( زرین بخش ) - نمونه: طرح با مهر زربخش همراه شد.
برآور - نمونه : قانون با رای نمایندگان برآور شد.
وانهاد ( وا نهاد ) - نمونه: مجلس پیشنهاد را وانهاد.
پیمان - نمونه: لایحه با پیمان نمایندگان همراه شد.
ساتاب ( سامان تابش ) - نمونه: طرح ساتاب گردید.
فرجام - نمونه: قانون به فرجام رسید.
پذیرش - نمونه: پیشنهاد مورد پذیرش قرار گرفت.
رایست ( رای است ) - نمونه: طرح رایست شد
بَرزش - نمونه: این پیشنهاد به بَرزش رسید.
مُهران - نمونه: طرح مُهران گردید.
کاربست - نمونه: لایحه به کاربست رسید.
فَرنام - نمونه: لایحه فَرنام گشت.
بِه کام ( به کام ) - نمونه: طرح بِه کام رسید/شد.
مُهر - نمونه: طرح مُهر خورد.
سَر - نمونه: طرح سَر شد.
بار - نمونه: لایحه بار یافت.
زر - نمونه: پیشنهاد زر شد.
آس - نمونه: قانون آس شد.
گذراندن. نگذرادن. ( تصویب )
تصویب: پذیرش چیزی توسط همه یا اکثریت پس از بررسی آن با این امید که سودمند است.
( https://www. cnrtl. fr/definition/approbation )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پژران pažrān ( کردی )
فاران ( خراسانی )
پِذرُفت ، پَسَندِش ( فرهنگ پهلوی )
تصویب کردن: پِذرُفتن، رَواگاندن
پذیرفته شدن
نمونه:
کوشش های پیشین برای پذیرفته شدن ( تصویب ) چنین قانونی در کالیفرنیا، لانه ی برخی از توانمندترین قانونگزاران این کشور، شکست خورده است.
مصوب کردن، پذیرفتن، اطلاع ( رأی دادن خبری )
یعنی پذیرفتن قبول کردن
روادانی ، روادانستن
معنی:موافق بودن باچیزی، قبول کردن
هم خانواده :تصدیق
متضاد ( مخالف ) :موافق نبودن باچیزی، رد، ردکردن درخواست
راى دادن موفق و قبول کردن سخن یا خبری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)