تصویب

/tasvib/

    approbation
    approval
    confirmation
    enactment
    passage
    passing
    ratification
    sanction

فارسی به انگلیسی

تصویب شدن
pass

تصویب قانون
legislation

تصویب نامه
decree, written authorization, resolution, resolve

تصویب کردن
adopt, affirm, approve, authorize, confirm, enact, pass, ratify, resolve, sanction

تصویب کردن با شتاب
railroad

مترادف ها

resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

imprimatur (اسم)
پذیرش، قبول، تصویب، اجازه چاپ

ratification (اسم)
تصدیق، قبول، تصویب، قبولی، انعقاد

approbation (اسم)
ستایش، موافقت، طرفداری، پسند، تصویب، قبولی

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

okay (اسم)
تصویب، اجازه

approval (اسم)
ستایش، طرفداری، تصویب، تجویز، رخصت

enactment (اسم)
تصویب، بصورت قانون در امدن

sanction (اسم)
تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن

okey (اسم)
تصویب، اجازه

پیشنهاد کاربران

درستمند:تصویب.
قانون درستمند شد.
قانون را درستمند کردند.
قانون از درستمندی نمایندگان گذشت.
درستمندیهای مجلس باید کاربردی شود.
دستور کار نمایندگان برای درستمندی قانونها برای کشور در همهء استانها.
...
[مشاهده متن کامل]

این قانون با بیشینهء نمایندگان درستمند شد.
آن قانون را نمایندگان درستمند ننمودند.
قانون از درستمندی نمایندگان نگذشت.
قانون از درستمندی نمایندگان گذشت.

تصویب. [ ت َص ْ ] ( ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . راست ودرست داشتن و راستی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || به نشیب فرود آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . فرود آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || پست داشتن سر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || مایل گردانیدن آوند را بسوی فرودین تا آنچه درون آن است روان گردد. ( از اقرب الموارد ) . || رها کردن اسب را تا تیزتر رود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || ( اِمص ) راست کردن تیر بسوی نشانه. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) در فارسی امروزین صواب دید و صواب شمردگی و راست ودرست شمردگی. ( از ناظم الاطباء ) . با �کردن و شدن و گردیدن � صرف شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

پذیرش
پرژان
نگره های فارسی نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه:
فرماد ( فرمان داد ) - نمونه: لایحه بودجه فرماد گردید.
روا - نمونه: مجلس این لایحه را روا دانست.
پساند - نمونه: هیئت دولت این طرح را پساند.
...
[مشاهده متن کامل]

زربخش ( زرین بخش ) - نمونه: طرح با مهر زربخش همراه شد.
برآور - نمونه : قانون با رای نمایندگان برآور شد.
وانهاد ( وا نهاد ) - نمونه: مجلس پیشنهاد را وانهاد.
پیمان - نمونه: لایحه با پیمان نمایندگان همراه شد.
ساتاب ( سامان تابش ) - نمونه: طرح ساتاب گردید.
فرجام - نمونه: قانون به فرجام رسید.
پذیرش - نمونه: پیشنهاد مورد پذیرش قرار گرفت.
رایست ( رای است ) - نمونه: طرح رایست شد
بَرزش - نمونه: این پیشنهاد به بَرزش رسید.
مُهران - نمونه: طرح مُهران گردید.
کاربست - نمونه: لایحه به کاربست رسید.
فَرنام - نمونه: لایحه فَرنام گشت.
بِه کام ( به کام ) - نمونه: طرح بِه کام رسید/شد.
مُهر - نمونه: طرح مُهر خورد.
سَر - نمونه: طرح سَر شد.
بار - نمونه: لایحه بار یافت.
زر - نمونه: پیشنهاد زر شد.
آس - نمونه: قانون آس شد.

گذراندن. نگذرادن. ( تصویب )
تصویب: پذیرش چیزی توسط همه یا اکثریت پس از بررسی آن با این امید که سودمند است.
( https://www. cnrtl. fr/definition/approbation )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پژران pažrān ( کردی )
فاران ( خراسانی )
پِذرُفت ، پَسَندِش ( فرهنگ پهلوی )
تصویب کردن: پِذرُفتن، رَواگاندن
پذیرفته شدن
نمونه:
کوشش های پیشین برای پذیرفته شدن ( تصویب ) چنین قانونی در کالیفرنیا، لانه ی برخی از توانمندترین قانونگزاران این کشور، شکست خورده است.
مصوب کردن، پذیرفتن، اطلاع ( رأی دادن خبری )
یعنی پذیرفتن قبول کردن
روادانی ، روادانستن
معنی:موافق بودن باچیزی، قبول کردن
هم خانواده :تصدیق
متضاد ( مخالف ) :موافق نبودن باچیزی، رد، ردکردن درخواست

راى دادن موفق و قبول کردن سخن یا خبری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)