تصریح

/tasrih/

    specifying
    making clear
    stipulating
    stipulation
    assertion
    provision

فارسی به انگلیسی

تصریح سازی
stipulation

تصریح شدن
specify

تصریح نشده
unspecified

تصریح کردن
affirm, condition, declare, provide, specify, asseverate, assert, to stipulate, to specify

تصریح کردن قرارداد
stipulate

تصریح کننده
asserter, assertor

مترادف ها

affirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

specification (اسم)
تصریح، تشخیص، مشخصات، تعیین، ذکر خصوصیات

stipulation (اسم)
قرار، تصریح، قرارداد، قید، شرط ضمن عقد

clarification (اسم)
تصریح، وضوح، روشنی

reiteration (اسم)
تصریح، تکرار

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

definitude (اسم)
دقت، تصریح

پیشنهاد کاربران

تصریح کرد: رو کرد، افزود
بی پرده گفتن ؛ تصریح.
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " آشکار گی" را به جای واژه ی " تصریح" به کار برده است.
رُک و پوست کنده گویی ( رُک و پوست کنده گفتن )
نمونه:
او در گفتگویی که در روزنامه ی کانادایی ꞌگلوب اند میلꞌ چاپ شده، رک و پوست کنده گقت ( تصریح کرد ) که. . .
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/05/blog - post_45. html
پافشاری بر نکته، زمینه یا جستاری ( تصریح کردن )
نمونه ها:
آقای ترامپ و آقای غنی درباره ی چالش های منطقه ای و پیکار علیه تروریسم به گپ و گفت پرداختند و بر پیکار مشترک در این زمینه پافشردند ( تصریح کردند ) .
...
[مشاهده متن کامل]

آقای ترامپ نیز [بر این نکته] پافشرده که ایالات متحد در کنار دولت و مردم افغانستان خواهد بود.
هر دو برگرفته از یادداشتی ویرایش شده از سوی اینجانب در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/12/blog - post_4. html

پرونده تصریحی نداشت که قاتل چه کسی بوده.
تصریح
از ص ر ح
آشکار . . . صراحتا

بپرس