تصدیق

/tasdiq/

    confirmation
    certification
    attestation
    legalization
    acknowledgement
    acknowledgment
    affirmation
    acceptance
    authentication
    certificate
    concession
    license
    permit
    ratification
    sanction
    seal
    testimony

فارسی به انگلیسی

تصدیق امضا
countersign

تصدیق امضا کردن
attest

تصدیق بلا تصور
prejodgement

تصدیق شده
acknowledged, certified, confirmed

تصدیق صحت وصیت نامه
probate

تصدیق محضری کردن
acknowledge

تصدیق نامه

تصدیق کردن
acknowledge, accept, allow, attest, authenticate, certify, concede, concur, confirm, grant, own, sanction, seal, vouch, witness, affirm

تصدیق کردن صحت مدرک
probate

تصدیق کردن وصیت نامه
probate

تصدیق کردنی
verifiable

مترادف ها

affirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی

admission (اسم)
پذیرش، دخول، تصدیق، قبول، اعتراف، ورودیه، درامد، اجازهء ورود، بارداد

validity (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ

acknowledgment (اسم)
تصدیق، سپاسگزاری، قبول، اقرار، خبر وصول، تشکر، شهادت نامه

authentication (اسم)
تصدیق، سندیت

certification (اسم)
تصدیق، گواهی، شهادت

verification (اسم)
تصدیق، تایید، تحقیق، رسیدگی، ممیزی، مقابله، باز بینی

confirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، تایید، شهادت، تثبیت، ابرام، استقرار

ratification (اسم)
تصدیق، قبول، تصویب، قبولی، انعقاد

avouchment (اسم)
تصدیق، اقرار، اظهار

testimony (اسم)
تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل

admittance (اسم)
ورود، دخول، تصدیق، بار، اجازهء دخول، گذرایی، هدایت ظاهری

validation (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ

intromission (اسم)
تصدیق، قبول، ارسال، تو رفتگی، درج

پیشنهاد کاربران

تصدیق. [ ت َ ] ( ع مص ) راستگوی داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . راستگو داشتن و راست پنداشتن. ( غیاث اللغات ) . راست گردانیدن و باور داشتن و با لفظکردن مستعمل. ( آنندراج ) . ضدتکذیب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت. ( کلیله و دمنه ) . و آن این است که یاد کرده می آید، ضایع گردانیدن فرصت. . . و تصدیق اخباری که محتمل صدق و کذب باشد. ( کلیله و دمنه ) . سزاوار تصدیق و تحسین بود. ( گلستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند.
صائب.
|| ( اِ ) گواهی و جوازی که دلیل مهارت و خبرگی و یا آمادگی و عدم آمادگی شخصی در انجام کاری باشد از مرجع صلاحیتدار.
- تصدیق رانندگی ؛ تصدیقنامه یا گواهی نامه ای که شخص را در رانندگی اتومبیل ، موتوسیکلت و جز آن مجاز میسازد و مرجعرسمی صدور آن اداره راهنمایی و رانندگی است و اشخاص واجد شرایط پس از گذراندن امتحانات لازم بدریافت آن نائل میگردند.
- تصدیق شش ابتدایی ؛ گواهینامه خاتمه تحصیل شش ساله ابتدایی است. و رجوع به تصدیقنامه شود.
- تصدیق طبیب ؛ شهادت طبیب. ( ناظم الاطباء ) . گواهی و یا تصدیقنامه ای است مشعر بر بیماری و یا صحت و سلامت شخص. چنانکه پیش از ازدواج زن و شوی باید هر یک از طبیب جواز یا تصدیق صحت مزاج و آمادگی برای این عمل را دریافت دارند وگرنه محاضر رسمی از جاری ساختن صیغه نکاح خودداری خواهند کرد. و یااگر شخصی مکلف باشد در وقتی معین در محکمه یا مرجع دیگری مانند جلسه امتحان حاضر گردد و به علت بیماری قادر به حضور در آن محکمه یا مرجع رسمی نباشد، بایدطبیب معتمدی بیمار بودن و عدم آمادگی او را در حضوردر آن محکمه تصدیق نماید. و ارائه این تصدیق طبیب از وی رفع مسئوولیت خواهد کرد.
- تصدیق متوسطه ؛ گواهینامه گذراندن و خاتمه دادن به تحصیلات شش ساله متوسطه است. دیپلم متوسطه. و رجوع به دیپلم و تصدیقنامه شود.
- تصدیق مدرسی ؛ تصدیقی است که صلاحیت دارنده تصدیق را در تدریس علوم معقول و منقول و مقدمات آن از ادبیات ( صرف ، نحو، معانی بیان و منطق ) را گواهی میکندو مرجع صدور این تصدیق وزارت آموزش و پرورش است. و رجوع به تصدیقنامه شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

" برزبان آوردن. گواهش. راست دانی. درستداری. دروغ نیست. هیچ دروغ نیست. درست است. راست است. روا. روااست. ناروا نیست " :تصدیق
تصدیق:روا. روا داشت. رواداری. روامندی. روامندیگرا. روامندیگرایانگی. رواباوری . رواباورمندانه. رواباورمندانگیگراییورزی.
پنداشتِ روا در راسته ها:معنی تصدیق در حقوق.
پذیرش باورداشت راست پنداشتن
برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( به واژه حقیقت بروید )
هدهد را پرنده راستگو میشناسیم و هدا یا خدا از بن همان ریشه می باشد ( هودا / خودا و . . . . .
پس برای واژه مصداق = همیاب / همهود / همبود یا برابری حقی کسی یا چیزی در باره با کسی یا چیز دیگر
...
[مشاهده متن کامل]

تصدیق = راستود / رَستود ( رَست تود ) رست توده = تجمیع درستی
راستی آزمایی = رستازم باید راستی آزمایی شود = باید رستازم شود
تا اعلام نتیجه راست آزمایی ( رستازم ) ما منتظر می مانیم
واقعیت/ حقیقت داستان اینه که = رستام ( رست آمده = correction = حقیقت و واقعیت = راست = درست )

راست و درست بودن حرفی را تایید کردن
راست پنداری
تایید
قبولی
پذیرفتن
تایید
قبولی
سلیم
تصدیق: درست اندیشی
سلیم
تصدیق: درست انگاری، درست پنداشتن
راست شماری / درست انگاری / راست شمردن / درست انگاشتن
بجای �تصدیق� و �تصدیق کردن� می توان به ترتیب، �راست شماری� یا �درست انگاری� و �راست شمردن� یا �درست انگاشتن� گفت و نوشت.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html
تایید کردن، قبول کردن
راست گواه
گواهی، گواهی دهنده، مَدرَک
( 1 ) گواهی، گواهی کردن؛ ( 2 ) راستی آزمایی، راستی آزمایی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)