تصدی

/tasaddi/

    charge
    incumbency
    keeping
    takeover
    tenure
    being in charge
    tenure of dffice

فارسی به انگلیسی

تصدی داشتن
occupy

مترادف ها

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

leadership (اسم)
راهنمایی، برتری، رهبری، تصدی، سرکردگی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

commission (اسم)
انجام، ماموریت، حکم، هیئت، تصدی، فرمان، حق العمل، کمیسیون، حق کمیسیون

tenure (اسم)
علاقه، خواست، تصدی، اشغال، تصرف، نگهداری، اجاره داری، حق تصدی

incumbency (اسم)
وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم

chairmanship (اسم)
تصدی، ریاست

management (اسم)
ترتیب، تصدی، اداره، مدیران، مدریت، کارفرمایی

پیشنهاد کاربران

تصدی ها
در حقوق تجارت در بندهای ماده ۲
تصدی یعنی در قالب بنگاه یا موسسه انجام شدن
پاسخگویی و اداره،
رسیدگی
برگُرده= تصدی
تعهد برای انجام دادن کاری
تصدَى: تصدیه: روی آوردن ، توجه کردن، اصل آن �صد و� به معنی کف زدن و دست به هم زدن است
برانجام تعهد یا کار ی برآمدن.
گماشتگی

بپرس