تشویق کردن


    blandish
    embolden
    encourage
    patronize
    promote
    root
    to encourage

مترادف ها

abet (فعل)
تشویق کردن، جرات دادن، تربیت کردن، معاونت کردن، برانگیختن

encourage (فعل)
تشویق کردن، پیش بردن، تقویت کردن، تشجیع کردن، پروردن، ترغیب کردن، دلگرم کردن

cheer (فعل)
تشویق کردن، برانگیختن، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن

countenance (فعل)
تشویق کردن، پشتیبانی کردن

patronize (فعل)
تشویق کردن، سرپرستی کردن، ریاست کردن، نگهداری کردن، رئیس وار رفتار کردن، مشتری شدن

eulogize (فعل)
تشویق کردن، ستودن، ستایش کردن، مداحی کردن، مدح کردن

inspirit (فعل)
تشویق کردن، تحریک کردن، جان دادن، روح دادن، سر غیرت اوردن، بر سر غیرت اوردن

grace (فعل)
تشویق کردن، اراستن، زینت بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، لذت بخشیدن

پیشنهاد کاربران

انگیختن، انگیزه دادن
تَشویق کَردَن:
١. شوراندن، به شور آوردن، خواهان کردن، آرزومند کردن، انگیزش، انگیزش - دهی، انگیزاندن، انگیزەدهی، نیرو دادن
۲. ستایش و دلگرمی ( دادن ) ، ستودن، ستایش کردن، دلگرم کردن؛ دست زدن برایِ
تشکر کردن
ژوغاشتن ( ژوغار ) zhughashtan
پیشنهاد من
چه کسی گفته واژگان نباید اضافه بشوند و از همان کلمات قدیم که وجود ندارند استفاده شود؟
. . . . . . inspire enthusiasm among
رهنمود کردن - توصیه کردن
acclaim , praise

بپرس