تشریح جسدautopsyتشریح دانتشریح کردنanatomize, dissect, limn, to describe or analyze, to dissectتشریح کننده جاندار زندهvivisectionist
description (اسم)شرح، تشریح، وصف، تعریف، تصویر، توصیف، اتصافinnuendo (اسم)معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریحanatomy (اسم)تجزیه، تشریح، ساختمان، ساختمان بدن، کالبد شناسی، استخوان بندی، مبحی تشریحdissection (اسم)قطع، برش، تجزیه، تشریح، کالبد شکافیsurgery (اسم)تشریح، عمل جراحی، جراحی، اتاق جراحیcommentation (اسم)تشریح
واکاویپارایشنِگیختن = تشریح کردن ( مفصل توضیح دادن ) نِگیزش = تشریح ( توضیح مفصل ) بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزیشکافتن، واکاوی ( در کنار برابرِ باریکِ �کالبدشکافی� ) نمونه:وی هنگام شکافتن ( �تشریح� ) سیاست های امنیتی این داو را به میان آورد که . . .بازگفتواشکافیاین واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:آزیَن ( اوستایی: آزیَئینتی ) اوپیس ( سنسکریت: اوپَن یَس ) نیواچ ( سنسکریت: نیروَچَنَ )+ عکس و لینک