تشخیص

/taSxis/

    distinction
    discernment
    finding
    diagnosis
    differentiation
    eye
    recognition
    style
    discretion
    discernmment
    assessment
    [law]finding
    [med.] diagnosis

فارسی به انگلیسی

تشخیص بیماری
diagnosis

تشخیص دادن
discern, discriminate, distinguish, find, know, place, tell, diagnostic, to distinguish, to determine, to diagnose

تشخیص دادن از هم
differentiate

تشخیص دادن بیماری
diagnose

تشخیص داده شدن
diagnose

تشخیص دادیم که فوریت ندارد
we found that it was not urgent.

تشخیص ناپذیر
indistinct, invisible, unrecognizable

تشخیص و پیشگویی
prognosis

مترادف ها

specification (اسم)
تصریح، تشخیص، مشخصات، تعیین، ذکر خصوصیات

discernment (اسم)
بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت

assessment (اسم)
ارزیابی، تقویم، تخمین، تشخیص، براورد، اظهارنظر، تعیین مالیات، وضع مالیات

diagnosis (اسم)
تشخیص، عیب شناسی، تشخیص ناخوشی

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

distinction (اسم)
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح

contradistinction (اسم)
تشخیص، تمیز، فرق

denotation (اسم)
تشخیص، علامت تفکیک، معنی و مفهوم

پیشنهاد کاربران

شخص ایرانیست
در زبان مازندرانی به شخص = شِخِدِر میگویند یعنی شخصاً یعنی خود همان فرد = خویشتن ( از خود تنیده )
در زبان فارسی ( نه ایرانی ) برای اشاره به خود از واج خ بهره برده شد همانند خود / خویش ( خ ایش = خواسته و ارزوی خود ) / خویشتن = از خود تنیده ( برامده ) / خویشاوند = از خود بند و بست پیدا کرده = فامیل / خواست = خ واست ( برای خود = آرزو ) ( واسه = باسه = برای => خواست = برای خود = آرزو ) خواست من اینست = آروزی من اینست و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبا مازندرانی برای اشاره به خود از شِ بهره برده شد که در شِخِدِر = برای خویش میتوان آنرا دید و نمونه آورد / نمونه های دیگر / شِوِسته = ش وسته = که ش در زبان فارسی شده خ وِسته = واست => خواست فارسی شده است
شِسَرِه = شِ سَرِه = ش را به خ بگرداینم و سَرِ همان سر انسان است => خودسر = کسی که خودسر کاری را انجام میدهد یا برای خود و اهداف خود کاری را انجام میدهد
پس دیدم ک شخص همان ش خص بوده یعنی خصی و ویژی که برای خود است یعنی خصوصیتی که خود تعلق دارد ؛ از اینرو تشخیص و مشخص بوجود آمده که همین خصوصیات منحصر بفرد باعث شناسایی اجسام و افراد و. . . . . از یکدیگر شد => شخص یعنی ویژگی فردی = character

کِسِه:شخص . شاخه است. شاخَست ( شاخه است ) کسیه. کس است.
واژه تشخیص / مشخص و بن آن شخص ریشه ایرانی دارد . پیگشت شخص را بنگرید. . . . . اما بهترین واژه برای تشخیص پِیبُرد میباشد که دوستمان اشاره کردند. . .
برابر حقیقت را بریاب پیشنهاد دادم و حق را یاب و دریافت را به حقیقت رسیدن پس بهتر است بریافت را حقیقت بدانیم.
...
[مشاهده متن کامل]

حق = یاب ( به حق علی = به یاب علی = آنچه که علی بدان رسیده و از بابت حقی ( یابی ) به گردن دارد )
بریاب = حقیقت ( بریافت = حق و درستی بزرگ = حقیقت ) واژه بر همان اَبَر / اَپَر / و آپ ( up ) لاتین بوده و به چم بالایی و بیشتر است پس بریاب می شود حق و درستی بزرگ = حقیقت )
دریاب = به حق رسیدن = به حقیقت رسیدن = فهمیدن حقایق
حقوق = پاداش
حقوقدان = پاداشدان
محق = یابدار
محقق = یابنده

diagnosis
مثل تشخیص زودهنگام پوسیدگی دندان
🇮🇷 همتای پارسی: بازشناخت 🇮🇷
پی بردن، شناسایی
تشخص از ماده شخوص به معنی از حرکت افتادن چشم و به نقطه خیره شدن است .
یادمانی ، هیرمانی
شُسته= تشخیص
تمیز
( بیهقی )
ارایه تشخیص که ما در کلاس هفتم خوندیمش:اگر ما به یک شیا بی جان جان بدهیم از ارایه ی جان بخشی �تشخیص�استفاده کرده ایم. یک درس که درمورد ارایه تشخیص است در کلاس هفتم:درس اول، زنگ آفرینش. یک بند هم در مورد ارایه تشخیص:دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت:باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند.
...
[مشاهده متن کامل]

از درس زنگ آفرینش کلاس هفتم

رقصیدن سرو حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد

بیماری او را سرطان تشخیص د اده اند.
فهمیدن ، رسیدن بە معنی کامل
امیدوارم به پرنده ای دانه بدهی و اواز مرغ سحری گوش کنی

واژه تشخیص در حوزه ادبی یعنی یا انسان انگاری که در انگلیسی بدان personification گفته می شود . که عبارتست از انتساب یک یا چند ویژگی انسانی به غیر انسان که می تواند بصورت اضافی ( استعاره مکنیه منجر به تشخیص ) بیاید نظیر
...
[مشاهده متن کامل]

زلف سخن یا بصورت جمله نظیر گل از آمدن بهار می رقصد . در دو مثال ذکر شده زلف و رقصیدن دو صفت انسانی هستند که به سخن و گل نسبت داده شده اند .
تبصره ۱: نسبت دادن برخی از افعال و با صفات انسانی به خداوند متعال تشخیص نیست مثلا بگوییم دست خدا با مردم است .
تبصره : شاید برای عده ای این ابهام پدید آمده باشد که مگر گل و امثاله جاندار نیستند ؟ بله اما مقصود از تشخیص انتساب صفات انسانی است نه جان بخشی به اشیا و جمادات و . . .
با تشکر

به دانش گرای و بدو شو بلند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
چنان سرمست شد جانم ز جام عشق جانانم
diagnose
بازشناسی
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت/براید که ماخاک باشیم و خشت
تشخیص: [اصطلاح امورمالی]تشخیص، عبارت است از تعیین و انتخاب کالا و خدمات و سایر پرداختهائی که تحصیل یا انجام آنها برای نیل به اجرای برنامه های دستگاههای اجرائی ضروری است.
تشخیص: ( diagnosis ) ) [امراض نباتی]شناسایی امراض، اختلال یا عارضه و نیز شناسایی عامل آن ها.
از ان مرد دانا دهان دوخته است
که بیند که شمع از زبان سوخته است
بازشناسی، شناسایی
برچید
بر شناسه، پی برد، بر یافت
برشناسی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیواپ ( اوستایی: نیوَوَئیتی )
ویچین ( پهلوی )
ماسین ( کردی: ناسینه وه )
اَبهین ( سنسکریت: اَبهینی وِشَ )
آنوهاپ ( سنسکریت: اَنوبْهاوَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس