approximate
تشابه
/taSAboh/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تطابق، شبیه، شباهت، همانندی، پیکر، شکل، تشابه، تصویر، مشابهت
همسازی، تناسب، قرینه، تشابه، تقارن، هم جور، هم اراستگی، مراعات نظیر
شباهت، همانندی، تشابه، همشکلی
همانندی، مطابقت، تشابه، همسانی، مشابهت، مانند بودن، همگونگی
همانندی، تشابه، ایجاد جنسی شبیه خود، همانندی در نتیجه داشتن یک اصل
تشبیه، استعاره، تشابه، صنعت تشبیه
ارتباط، مکاتبه، مطابقت، مکاتبات، تناظر، مراسلات، تشابه
ارتباط، مراسلات، تشابه
پیشنهاد کاربران
تشابه. [ت َ ب ُ ه ْ ] ( ع مص ) بهم مانیدن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ) . بیکدیگر مانند شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . مانند شدن یقال تشابها یعنی به همدیگر مانند شدند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . بهمدیگر مانند شدن. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) . بیکدیگر مانند شدن به حدی که موجب اشتباه گردد. ( از اقرب الموارد ) . بیکدیگر شبیه بودن. ( از المنجد ) . || پوشیده شدن. ( مجمل اللغة ) . || متشابه یعنی غیرمحکم شدن کار. ( از المنجد ) . || نزد متکلمان اتحاد در کیفیت است که آن را مشابهت نیز گویند همچنین است در شرح مواقف و در اطول آمده است که در اصطلاح علم کلام تشابه اتحاد در اعراض است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . و تشابه اطراف ، نزد بلغا قسمتی از تناسب است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . و رجوع به تناسب شود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
واژه تشابه
معادل ابجد 708
تعداد حروف 5
تلفظ tašāboh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ بُ ) ( مص ل . )
آواشناسی taSAboh
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و
معادل ابجد 708
تعداد حروف 5
تلفظ tašāboh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ بُ ) ( مص ل . )
آواشناسی taSAboh
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و
ناژین
مو نزدن
[عا. ] ذرّه ای عدم تشابه و اختلاف نداشتن. عینهو چیزی بودن. کپی چیزی بودن�"ایوان هو" هنرمندی است که نقاشی های او با واقعیت مو نمی زنند. [باشگاه خبرنگاران، ۱۶ مهر ۱۳۹۳ خورشیدی]�
[عا. ] ذرّه ای عدم تشابه و اختلاف نداشتن. عینهو چیزی بودن. کپی چیزی بودن�"ایوان هو" هنرمندی است که نقاشی های او با واقعیت مو نمی زنند. [باشگاه خبرنگاران، ۱۶ مهر ۱۳۹۳ خورشیدی]�
مانستگی