( کوتاه آمدن ) معنی اصطلاح - > کوتاه آمدن رضایت دادن به چیزی به قصد پایان دادن به بحث یا جدال مثال: - اگر کوتاه می آمدم، قافیه را به کلی باخته بودم. - داداش کوتاه بیا دیگه، مثل اینکه تا صبح می خوای اینجا بحث کنی !
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
راضی شدن
رگ نهادن ( رَ. نَ دَ ) ( مص ل . ) کنایه از: گردن نهادن ، تسلیم شدن .
I just gave them up as I saw the crowded soldiers are coming toward our guys من زود تسلیم اونا شدم وقتی دیدم سربازان بسیاری بسوی بچه های ما دارن میان
از پای نشستن: باز ماندن، تسلیم شدن. ( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .
معنی ضرب المثل - > قافیه را باختن جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.