تسلی بخشcomforting, consolatory, nepenthe, sedativeتسلی پذیرconsolableتسلی دادنallay, condole, comfort, console, solace, to consoleتسلی دهنده ایوبjob's comforter, jobs comforterتسلی ناپذیرdisconsolate, inconsolable
تسلی = هوکارِشهوکارشنازِشآرامش دادن دلداریکسی را تَسَلییدنهمدردیدن با کسی. کسی را دلاراماندن. با کسی دلداریدن.دلدارینمونه:مرگ این جوان آگاه را دلداری می دهم . . . https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/10/blog - post_8901. htmlآرامش دلدنآرامش دادن، کاستن از اندوهآرامش دادنآرامش دادن ، کاستن از اندوه کسیآرامش دادن. از اندوه رها شدنآرامشمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)+ عکس و لینک