تسلط

/tasallot/

    command
    control
    dominance
    domination
    government
    grasp
    hegemony
    hold
    predominance
    reign
    whip hand
    [fig.] mastery
    proficiency

فارسی به انگلیسی

تسلط بر احساسات
nerve

تسلط بر اعصاب
composure

تسلط بر خود
self-control

تسلط پیدا کردن در چیزی
master

تسلط داشتن
dominate

تسلط داشتن بر
to dominate over

تسلط کردن
to dominate or rule

تسلط یافتن
get

مترادف ها

possession (اسم)
مالکیت، دارایی، تسلط، خون سردی، تصرف، ثروت، ید تسلط

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

domination (اسم)
تفوق، استیلاء، تسلط، چیرگی، غلبه، سلطه، فرمانروایی، تحکم، سلطنت، فرمانفرمای

hegemony (اسم)
برتری، تفوق، استیلاء، تسلط، پیشوایی، اولویت

dominance (اسم)
سبقت، نفوذ، تسلط، غلبه، سلطه

predomination (اسم)
برتری، تسلط، حکمفرمایی

gripe (اسم)
تسلط، گیر، چنگ، شکایت، گله، درد سخت، تشنج موضعی

پیشنهاد کاربران

تسلط. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) گماشته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . برگماشته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || دست یافتن. ( زوزنی ) . بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . غالب گشتن و چیره شدن. ( ناظم الاطباء ) . غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) . مسلطشدن بر کسی. ( از المنجد ) : سلطه اﷲ علیهم فتسلط؛ چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. ( ناظم الاطباء ) : تسلط و اقدام شیر مقرر است. ( کلیله و دمنه ) . || استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

سلطه: فرمان.
" سرمایه شناسی و فرمان ":اقتصاد و سلطه.
تسلط:برتری. برتر.
" برتری ناب " :تسلط خاص.
" برتری خاص ":تسلط خاص.
احاطه
تسلط کیفیتی، که به شما داده می شود، کنترل مجموعه های شگفت انگیزی است، که مربوط به خودتان می باشد و نه به افراد یک جامعه و یا اطرافتان شما. گاهی اوقات خانواده ها از طریق احترام یکدیگر را کنترل می کنند. سلطه از اخلاق، احترام و پذیرش به معنای بزرگسالی و فهم است. درک روشن، در رابطه با خداوند متعال و در مورد چیزهایی که به یک فرد داده و یا از او گرفته می شود می باشند. برای زندگی زودگذر، پس گرفتن و وصف کردن به معنای به خود آمدن است. در هر تصور ممکن، انتخاب واضح کلمات به معنای ورود به جامعه می باشد، احساس باید باعث تسلط در روند نهایی یک فرد خود را محکم سازد. سپس عبارات شگفت انگیزی همانند: عزت و افتخار بر قهرمانها نسبت داده می شود و مقام از طرف خداوند متعال و جامعه کسب می گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

تکتم کمانی

شهریاری.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
وانیش ( مانوی وانیشن vāniŝn ) .
🇮🇷 همتای پارسی: چیره دستی 🇮🇷
برکسی تسلط پیداکردن یعنی چه
یعنی:چیره شدن

برتری. چیرگی

تسلّط : توانایی، قدرت، قوت، استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی، احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت، چیره شدن، غلبه یافتن، مسلط شدن
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست اما سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى شاریتا/شاریتاه Sharita/Sharitah در پهلوى : پادشاه ، شاه ، سلطان ، فرمانروا ، تازیان ( اَرَبان ) این واژه را برداشته و معرب ساخته اند ( ش - س ، ر - ل ، ت - ط ) و به صورت سلیط/سلیطة
...
[مشاهده متن کامل]

درآمده سپس آن را بر وزن فعیل تصور کرده ریشه سه حرفى س. ل. ط را از آن بیرون کشیده اند و ساخته اند: سَلَطَ ، یسلط ، تسلط ، مسلط ، تسلیط ، سلطان ، سلطنت ، سلطه و . . . !!!! همتایان آن در پارسى اینهاست: اَپَراُژى Aparoji ( پهلوى: تسلط، اقتدار ، سلطه ) ، سرداریهSardarih
( پهلوى: تسلط، اقتدار ) ، چِریهْ cherih ( پهلوى: سلطه ، تسلط ) ، وانِش Vanesh ( پهلوى: وانیشْنْ : تسلط، فتح ، غلبه ) ، چیرگى chiregi ( پهلوى: تسلط ، غلبه ، سلطه ) ، کیایش Kiayesh ( پهلوى - پیشنهادى: کیا Kiya ( پهلوى: صاحب، حاکم، شاه، بزرگ ) + آیش ( آمدن ) : تسلط ، سلطه گرى
، تحکم ) ، چیرُژى Chiroji ( پهلوى - پیشنهادى: چیرChir ( پهلوى: چیره، غلبه گر ) + ( اُژى Oji ( پهلوى: نیرومندى ، قدرت ) : قدرتِ غلبه ، تسلط ، سیطره ) ، شاریتایش Sharitayesh ( پهلوى - پیشنهادى: شاریتا ( پهلوى: پادشاه ، سلطان ) + آیش ( آمدن ) : تسلط ، استیلا، سیطره )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)