تسریع کردن چیز ناخوشایندprecipitateتسریع کردن رشد گیاه با وسایل فنی و مصنوعیforceتسریع کردن موعد چیزیanticipate
precipitate (فعل)تسریع کردن، شتاباندن، پرت کردن، بشدت پرتاپ کردن، به سرعت عمل کردن، سراشیب تند داشتن، ناگهان سقوط کردنaccelerate (فعل)شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدنspeed up (فعل)سرعت دادن، تسریع کردنadvance (فعل)تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتنcatalyze (فعل)تسریع کردن، دارای اثر مجاورتی کردن، تندتر کردنhotfoot (فعل)تسریع کردن، عجله کردن، سراسیمه رفتن