lectern
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تریبون، میز مخصوص قرائت، میز جاکتابی
تریبون، منبر، حامی ملت، سکوب سخنرانی، کرسی یا میز خطابه
پیشنهاد کاربران
تریبون ؛ همان میکروفون می باشد به معنی تور کننده ی صدا. یا مکان محافظت شده برای افراد سخنران جهت تور کردن صدا و تصویر یا اطلاعات و . . .
کلمه ای که به لحاظ مصدر و بن واژه در یک بُعد کاربردی دیگر به کلمه ی تریبون بسیار نزدیک می باشد کلمه ی دریبل می باشد به معنی تور کردن توپ در فوتبال.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی تار عنکبوت و تور ماهیگیری گیری نیز به معنی تور کردن چیزی در درون آن دارای معنا و مفهوم می باشد.
کتاب تورات نیز از جهت کسب کردن و تور کردن معارف الهی دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی ترور به معنی تور کردن جان کسی
کلمه ی توریست به معنی شخصی که جهت کسب سود و تفریح و اطلاعات و غیره سفر می کند.
کلمه ی تورنومنت به مسابقاتی که جهت کسب و تور کردن مدال و یا جایزه ، گروه ها باهم رقابت می کنند دارای معنا و مفهوم می باشد.
و فراوان از این دست کلمات با مفهوم کسب کردن و تور کردن در ابعاد کاربردی مختلف از قبیل ؛ تیر تارگت تار تور طراوت واتر تری تراول تربت ترپاغ ترابری ترم توربین ترید و. . .
کلمه ای که به لحاظ مصدر و بن واژه در یک بُعد کاربردی دیگر به کلمه ی تریبون بسیار نزدیک می باشد کلمه ی دریبل می باشد به معنی تور کردن توپ در فوتبال.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی تار عنکبوت و تور ماهیگیری گیری نیز به معنی تور کردن چیزی در درون آن دارای معنا و مفهوم می باشد.
کتاب تورات نیز از جهت کسب کردن و تور کردن معارف الهی دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی ترور به معنی تور کردن جان کسی
کلمه ی توریست به معنی شخصی که جهت کسب سود و تفریح و اطلاعات و غیره سفر می کند.
کلمه ی تورنومنت به مسابقاتی که جهت کسب و تور کردن مدال و یا جایزه ، گروه ها باهم رقابت می کنند دارای معنا و مفهوم می باشد.
و فراوان از این دست کلمات با مفهوم کسب کردن و تور کردن در ابعاد کاربردی مختلف از قبیل ؛ تیر تارگت تار تور طراوت واتر تری تراول تربت ترپاغ ترابری ترم توربین ترید و. . .
سِبُن. سه بانگ :تریبون.
تریبون: جایگاهِ سخنرانی، میزِ سخنرانی، سکویِ سخنرانی، سخنگاه
سخنگاه
خطابه
به تمام مصادق تبلیغاتی مثل تلویزون ، رادیو، منبر . . . . . . . تریبون اطلاق میگردد
فارسی آن می شود: مَنَصه، کُرسی، تخت، مِنبَر - جایگاه، صحن، جلوه گاه، حِجله