ترکیب کردن


    combine
    compose
    compound
    concoct
    integrate
    mix
    synthesize
    preparation
    to compound or compose
    to combine

فارسی به انگلیسی

ترکیب کردن طبق فرمول
prepare

ترکیب کردن طبق نقشه
prepare

مترادف ها

incorporate (فعل)
جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن

unite (فعل)
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن

combine (فعل)
بهم پیوستن، مخلوط کردن، ترکیب کردن، متحد شدن، امیختن ترکیب شدن

compound (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، ترکیب کردن

agglutinate (فعل)
چسباندن، ترکیب کردن، تبدیل به چسب کردن

synthesize (فعل)
امیختن، ترکیب کردن، ترکیب شدن، هم گذاری کردن

merge (فعل)
مخلوط کردن، ترکیب کردن، یکی کردن، فرو رفتن، غرق شدن، ادغام کردن، ممزوج کردن، فراگرفته، مستهلک شدن

make up (فعل)
درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن

piece (فعل)
ترکیب کردن، جور شدن، وصله کردن، یک تکه کردن

concoct (فعل)
درست کردن، ترکیب کردن، پختن، اختراع کردن، جعل کردن، گواریدن

confect (فعل)
ترکیب کردن، اماده کردن

constitute (فعل)
ترکیب کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن

پیشنهاد کاربران

مرکب کردن . [ م ُ رَک ْ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ترکیب کردن . ترکیب نمودن . بهم آمیختن : خزینه آب و آتش گشت بر گردون که پنداری ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش . ناصرخسرو.
واژه های ردیف بالا را با واژه های ردیف پایین ترکیب کن وسه واژه ی تازه بساز

بپرس