ترکه

/tarke/

    legacy
    patrimony
    heirloom
    assets
    bequest
    rod
    sprig
    sprout
    stick
    switch
    twig
    wicker
    withe

فارسی به انگلیسی

ترکه ای
slender, slim, twiggy, willowy

ترکه بافته
wicker

ترکه برای تنبیه
cane

ترکه قان
birch

ترکه مشتعل
firebrand

مترادف ها

switch (اسم)
تعویض، ترکه، شلاق، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، راه گزین، سویچ برق

branch (اسم)
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع

rod (اسم)
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر

offshoot (اسم)
شعبه، ترکه، انشعاب، فرع، جوانه، شاخه نورسته

wand (اسم)
عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه

bequest (اسم)
ترکه، میرای، ارثی که بنا بوصیت رسیده

twig (اسم)
ترکه، شاخه کوچک

sprig (اسم)
ترکه، جوانک، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، نو باوه

heirloom (اسم)
ترکه

spray (اسم)
ریزش، ترکه، ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سمپاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک

bough (اسم)
شاخه، ترکه، تنه درخت، شانه حیوان

wattle (اسم)
ترکه، جگن، چپر، ترکه برای ساختن سبد

scion (اسم)
ترکه، فرزند، قلمه، نهال

پیشنهاد کاربران

( ترکة ) ترکة. [ ت َ ک َ ] ( ع اِ ) خود آهنین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . خود آهنین. ( از اقرب الموارد ) . خود آهنین که جنگجویان بر سر نهند. ( از المنجد ) . || بیضه شترمرغ که گذاشته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . بیضه شترمرغ و یا هر مرغی که جوجه از آن بیرون آمده باشد. ( ناظم الاطباء ) . بیضه بعداز خارج شدن جوجه. ( از اقرب الموارد ) . تریکه ؛ بیضه ٔمتروکه شترمرغ و بیضه بعد از خارج شدن جوجه ( از المنجد ) . ج ، تَرک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || زن میانه قد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . || زن بیوه ای که در خانه پدرش بماند و کسی با وی ازدواج ننماید. ( از المنجد ) . و رجوع به تریکه شود. || و در حدیث است : جاءالخلیل الی مکة یطالع ترکته ، یعنی هاجر و اسماعیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . و اگر بکسر راء روایت شود. آنرا وجهی است ، بمعنی شی متروک. ( منتهی الارب ) . چیزی که شخص آنرا ترک کند وباقی گذارد. ( از تعریفات جرجانی ) . در اصطلاح بمعنی تَرِکَة آمده و رجوع به تعریفات جرجانی و ترکه شود.
...
[مشاهده متن کامل]

ترکة. [ ت َ رِ ک َ ] ( ع اِ ) میراث مرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . آنچه مال و متاع از مرده ماند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . میراث. ( آنندراج ) . . . و تِرکَة الشی المتروک و منه : ترکة المیت. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . آنچه را که آدمی در این جهان می نهد و خود بسرای دیگر رود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . ج ، تَرِکات. ( ناظم الاطباء ) . متروکه میت. ( از تعریفات جرجانی ) . || در اصطلاح مالی را گویند که از تعلق حق دیگران بعین آن مال صافی باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : و فی الاصطلاح الترکه ماترک الانسان صافیاً و خالیاً عن حق الغیر. ( تعریفات جرجانی ) .
ترکه. [ ت َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) شاخه بلند و باریک و سبز از هر درختی مانند ترکه انار و ترکه بید. ( ناظم الاطباء ) . شاخ تر و باریک درخت. شاخ باریک و لمس بی گره ، یکساله یا دو ساله درختی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : که ایشان را مثل زدند و تشبیه کردند در این کتابها به زرعی و کشتی ( اخرج شطأه ) که ترکه برآرد. ( ابوالفتوح ج 9 ص 769 ذیل تفسیر کزرع اخرج شَطْاءَه ُ سوره 48 آیه 29 ) .
ترکه. [ ت ُ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود که در بخش پاوه شهرستان سنندج و 49 هزارگزی جنوب خاوری و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه و 4 هزارگزی جنوب قلعه جوانرود قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و توتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ) .
ترکه. [ ت ُ ک ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی از بخش گوران شهرستان کرمانشاه است که نزدیک آبادی علیکه واقع است و 50 تن سکنه دارد که از تیره تفنگچی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ) .
ترکه. [ ت ُ ک َ ] ( اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد ترکه. رجوع به صائن اصفهانی شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

مَعر. تَرکِه.
در گویش شهرستان بهاباد به شاخه های تر، دراز و نازک درختانی چون انار� می گویند. برای کشتن مار های باریک که در بهاباد به آن ها شَم مار می گویند اغلب معری از درخت انار� می کنند ( جدا می کنند ) و با زدن آن ( بالا بردن و سپس فرود سریع ) مار را می کشند که البته کار اشتباهی است چون مارها جزئی از اکوسیستم طبیعی هستند و کم شدن جمعیت آنها باعث به هم خوردن تعادل گشته و مثلاً منجر به افزایش جمعیت موش ها�می گردد که همین مسئله به کشاورزی و منابع طبیعی آسیب جدی وارد می کند. در گذشته از این شاخه های نازک و دراز ( مَعر ) در مکتب خانه ها و مدارس برای تنبیه بدنی دانش آموزان استفاده می شد البته چون این معرها دارای سیخ ( شاخ های تیز مانند کوچک ) هستند قبل از استفاده از این معرها ابتدا با چاقویی سیخ ها از بدنه اصلی جدا می شد تا هنگام تنبیه باعث زخم و جراحت نشود البته گاهی بعلت غفلت و . . بعضی از همین سیخ ها در دستان بچه ها فرو می رفت و دست آنها را زخمی می کرد که الحمدالله تنبیه بدنی نسبت به قدیم بسیار کم شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

( ترکة ) ترکة. [ ت َ ک َ ] ( ع اِ ) خود آهنین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . خود آهنین. ( از اقرب الموارد ) . خود آهنین که جنگجویان بر سر نهند. ( از المنجد ) . || بیضه شترمرغ که گذاشته
...
[مشاهده متن کامل]
باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . بیضه شترمرغ و یا هر مرغی که جوجه از آن بیرون آمده باشد. ( ناظم الاطباء ) . بیضه بعداز خارج شدن جوجه. ( از اقرب الموارد ) . تریکه ؛ بیضه ٔمتروکه شترمرغ و بیضه بعد از خارج شدن جوجه ( از المنجد ) . ج ، تَرک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || زن میانه قد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . || زن بیوه ای که در خانه پدرش بماند و کسی با وی ازدواج ننماید. ( از المنجد ) . و رجوع به تریکه شود. || و در حدیث است : جاءالخلیل الی مکة یطالع ترکته ، یعنی هاجر و اسماعیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . و اگر بکسر راء روایت شود. آنرا وجهی است ، بمعنی شی متروک. ( منتهی الارب ) . چیزی که شخص آنرا ترک کند وباقی گذارد. ( از تعریفات جرجانی ) . در اصطلاح بمعنی تَرِکَة آمده و رجوع به تعریفات جرجانی و ترکه شود.

ترکه به گویش بختیاری یعنی شاخه نازک درخت
واژه ترکه
معادل ابجد 625
تعداد حروف 4
تلفظ tara ( e ) ke
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ترِکَة]
مختصات ( تَ رِ کِ ) [ ع . ترکة ] ( اِ. )
آواشناسی tarke
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

مالی ک از متوفا بجا میمونه
در لری کهگیلویه و بویراحمد تِرکَه با کسره تِ به معنای سنجاب هست ، معنی تَرکه رو هم دوستان ذکر کردن
کلمه ( ترکه ) به معنای مالی است که بعد از مرگ یک انسان از او باقی می ماند کانه میت آن را ترک می کند و سپس از دنیا کوچ می نماید، پس استعمال اصلی این کلمه استعاره ای بوده و به تدریج متداول و معمول شده . ( تفسیر المیزان )
مال و اموالی که از متوفی برای بازماندگان او باقی مانده باشد.
ترکه::در زبان لری بختیاری به معنی چوب
Tarkeh
چوب تر درخت برای چوب بازی
بازی چوب بازی از جشن های قوم لر آریایی
است و
یک نوع تمرین جنگی برای مقابله با دشمن
است
چوب بزرگ درک نام دارد ( همان نقش سپر را بازی میکند )
...
[مشاهده متن کامل]

چوب کوچک ترکه نام دارد ( تیره رها شده
از کمان دشمن )
قوم لر بازمانده قوم پارس
***

شاخه راست وتر درخت که برگ و شاخه های فرعی آنرا کنده باشند. بیشتر برای دفاع از خود یا زدن و تنبیه کردن و چوپانان برای هدایت گوسفندان و گله کاربرد دارد.
نام چوب کوچک در آئین چوب بازی محلی قوم لر
::تیر کوچک رها شده از کمان دشمن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)