ترشح. [ ت َ رَش ْ ش ُ ] ( ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . || جاری شدن آب از میان سنگها. ( از المنجد ) . تراویدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . تراوش و تراویدگی. ( ناظم الاطباء ) . بتراویدن آب. ( زوزنی ) . || لیسیدن مادر رطوبت بچه را پس از تولد. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . || شایسته شدن مرد بکاری. ( از المنجد ) . || و نیز ترشح در همه معانی ترشیح بطور مطاوعت استعمال می گردد. رجوع به ترشیح شود. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) رطوبت. نم : ... [مشاهده متن کامل]
لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه مُوَسْوِس شد. منبع. لغت نامه دهخدا
تر وشو. تَرشو:ترشح. [پِراش. پراشه. پِراشگ. پراشگه:ترشح. ]
ترشح باتولید فرق داره ترشح یعنی تولید بشه بعد بره سراغ ی اندامی تولید یعنی در همان جاتولید شده هدفش جای دیگه ای نیست
تولید
ریدم توی این درس
واژه ترشح معرب واژه پارسی 《 تراشد 》 از دو بخش ترا ( پیشوند ) و کارواژه ( شدن ) است و می توان واژه های هم خانواده آنرا بدین گونه برابر دانست : ترشح کردن : تراشدن مترشح و مترشحه: تراشده ترشح : تراشد ترشح کننده : تراشونده، تراشد کننده
پَشُفتَه ( گویش یزدی ) و پَشُفتِه ( گویش شهرستان بهاباد ) که به ترشح مایعات گفته می شود. در این باره، دکتر ابوالفضل امامی میبدی می گوید: [پ] پیشوند واژگونی ( برعکس سازی ) است؛ اما گونه ویژه ای از واژگون سازی، که نوعی نگاه به اصل معنا در کنار نفی آن وجود دارد ... [مشاهده متن کامل]
آش ( در هم و با هم ) ، پـ آش= پاش؛ یعنی از هم پاشیده. پاش اُفته ( بن مضارع افتادن ه ) = پاشفته ( پشفته ) در زبان فارسی به گویش مرکزی ( میبدی و شهرهای استان یزد ) به قطره ای از مایع گفته می شود که از آن جدا شود و بیفتد.
علاوه بر معانی مذکور در لغتنامه های مذکور: نشأت گرفتن متولد شدن بیرون آمدن